چکیده:
فیلسوفان مشاء در مورد محسوسات قائل به انطباع صورتهای حسی در اندامهای حسی هستند. و در خصوص ابصار دو رأی از گذشته مطرح بوده است: یکی، خروج شعاع و دیگری، انطباع صورت مبصر در چشم. شیخ اشراق قول به خروج شعاع را نفی میکند؛ چه این که به دلیل امتناع انطباع کبیر در صغیر، انطباع صورت حسی در چشم را منکر است. از اینرو، در خصوص ابصار معتقد است که نفس علم حضوری به مبصر خارجی مییابد. صدرالمتالهین، رأی شیخ اشراق را نقد میکند و در همه ادراکات حسی مدعی میشود که صور محسوسات به انشاء نفس در عالم مثال متصل تحقق مییابند و ادراک صورت میگیرد. اما بر اساس مبانی حکمت متعالیه میتوان گفت که ادراکات حسی از نوع علوم حضوری هستند و مجرد بودن متعلق علم، به دلیل تجرد علم و عالم، با مادی بودن معلوم و محسوس منافات ندارد؛ زیرا تقسیم موجود به مجرد و مادی از نوع تقسیم قیاسی است. لذا موجود مادی بودن به اعتبار فاعل شناسا و وجود للغیرش مجرد میباشد. هم چنان که، خارجی بودن هر وجودی منافات با تقسیم وجود به خارجی و ذهنی ندارد
خلاصه ماشینی:
"از نظر او ابصار در صورتی تحقق مییابد که شرایط مادی آن فراهم شده باشد؛ یعنی اگر چشم سالم در برابر مرئی قرار گیرد و نور بر مرئی بتابد و چشم هم نور داشته باشد و نیز دیگر شرایطی که علم تجربی بیان میکند مهیا باشد، نفس مستعد میشود تا خود مرئی را در ظرف خارج مادیاش به علم حضوری اشراقی بیابد؛ یعنی پس از فراهم شدن این امور برای نفس اضافه اشراقی به مرئی تحقق مییابد، و این همان ادراک مرئی است.
این مدعا یک مدعای نظری است و در پژوهش ما تأثیرگذار مینماید، چرا که اگر متعلق علم مجرد باشد، به سادگی میتوان »گمان« کرد مدعای شیخ اشراق قابل قبول نیست؛ زیرا به ادعای او، متعلق علم حضوری بصری ما به عالم خارج همین »عالم مادی« است، در حالی که طبق ادعای برخی پیروان حکمت متعالیه از جمله علامه طباطبائی و خود صدرالمتألهین متعلق علم مجرد است و بنابراین جهان مادی متعلق علم حضوری واقع نمیشود.
اما اگر برای آن نیز استدلالی وجود داشته باشد، یا دستکم یکی از طرفین استدلال بر صواب نیست و در واقع یکی از آنها استدلال مغالطی است، و یا باید نشان داد حصولی بودن علم به محسوسات منافی حضوری بودن آن نیست، و من به رأی دوم متمایلم؛ اما در این پژوهش به سود این مدعا سخنی به میان نمیآورم؛ گو اینکه در خلال مباحث مطالبی گفته خواهد شد که در تقرب به این مدعا مفید است."