خلاصه ماشینی:
"صدای هزار«یا علی»از هزار مرد که گفتند و برخاستند و به این سو دویدند،به گوش آمد.
به گوش او که در نمازش به «و لا الضالین»رسیده بود.
باید به«بسم الله»دوم میرفت اما باران نیزهها نمیگذاشت.
نیزهء دیگری که بر سپر سقفهای همسایه خورد او در این اندیشه رفت که نماز را بشکند اما تا«سلام نماز»راهی باقی نمانده بود.
نوبت رکوع شده بود.
باید اینک به رکوع میرفت اما وسوه شکستن نمیگذاشت،سوت نیزهها پیش از انفجار،نمیگذاشت،احتضار دیوارها نمیگذاشت و عشق به ختم آخرین نماز هم، باری نمیگذاشت.
رکوعی رزمگونه،رکوعی که از صد قیام، قائمتر باشد...
رکوعی که رکن قیام دیگران باشد...
سجده پیش از رکوع؟لب را به دندان گزید هیچ نمیخواست آخرین نمازش،غلط باشد.
کمی پیش از سلام،دندان از روی لب برداشت و به جای آن لبخندی زرد کاشت،وقتی که دید تن بیسرش،کمکم خم میشود و رکوع را میآید."