چکیده:
این مقاله بر آن است تا با بررسی زیباشناسانه مرگ یکی از شخصیتهای حماسه فردوسی، گوشهای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را به تصویر بکشد.
بنیاد اسطورهای-تاریخی متون حماسی در ظاهر،آنان را به سوی تفسیر ناپذیری سوق میدهد حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونهای است که متن را کاملا تاویلی مینماید. حماسه فردوسی بافتی پارادوکسی دارد:از سویی در آن نشانههایی است که به نحوی اساسی اصیل و واقعی همچون مشخصههایی منسجم و متناسب و نظاممند موجودیت دارند و از سوی دیگر،تاویل و تفسیر در آن متوقف نمیشود و کاملا بافتزدا و معناساز و سرشار از ابهام است و پیوسته میکوشد فاقد بافت قطعی باقی بماند؛غیر تاریخی و غیر مکانی جلوه کند و بر خود جاودانگی ببخشد.
گزینش مرگ سیاوش و جلوه زیباشناسانهی مرگ این قهرمان حماسی مناسبتی است در بیان ویژگی شگرف حماسه فردوسی که با وجود گرایش به ساختار پیوسته،خصلتی ساساختگرایانه دارد.
خلاصه ماشینی:
"حماسه فردوسی بافتی پارادوکسی دارد:از سویی در آن نشانههایی است که به نحوی اساسی اصیل و واقعی همچون مشخصههایی منسجم و متناسب و نظاممند موجودیت دارند و از سوی دیگر،تاویل و تفسیر در آن متوقف نمیشود و کاملا بافتزدا و معناساز و سرشار از ابهام است و پیوسته میکوشد فاقد بافت قطعی باقی بماند؛غیر تاریخی و غیر مکانی جلوه کند و بر خود جاودانگی ببخشد.
«هر متنی دو منش ساختاری دارد:منش نخست بافتسازی است یعنی خود متن،واژگان و ساختار کلامی آن،پیش فرضهای بافت موجود را حمایت میکند و مخاطب را به سوی آنچه در این کنش ارتباطی مورد نظر بوده سوق میدهد.
مرگ سیاوش فردوسی در سرایش این داستان،بارها از زبان سیاوش با دیگر شخصیتهای داستان مسأله جبر و تقدیر را مطرح میکند سیاوش در لحظاتی که زمان تصمیمهای بزرگ است به آسانی خود را تسلیم سرنوشت و خواست یزدان میکند.
فردوسی از زبان پیران ویسه درباره او میگوید: یکی آنکه از تخمه کیقباد همی از تو گیرند گویی نژاد دو دیگر که گویی که از چهر تو ببارد همی بر زمین مهر تو سه دیگر زبانی بدین راستی به گفتار نیکو بیاراستی (فردوسی،1376:235) او شاهزادهای پاک سرشت،مهربان و راستگو است؛زندگی را دوست دارد و میل به زندگی در او میجوشد با این حال تسلیم مرگ میشود.
آیا این همان نیست که فیلسوفان پست مدرنیسم غرب امروز از آن سخن میگویند: «قدرت بر جهان حکمفرماست» سیاوش قهرمان گزینشهای بد است:برای انتقام گرفتن از پدر که بارهاوبارها او را آزرده، به توران پناه میبرد؛به دشمن اعتماد میکند؛در وجود خونش توانمندی را مغلوب پاکی مینماید و در نهایت تسلیم را به جای مقاومت برمیگزیند."