خلاصه ماشینی:
"دو دختر بزرگتر از عشق جاودانی خود میگویند و اینکه او را تا وقتی چین و آفریقا به هم برسند،دوست خواهند داشت،برایشان ارزشی بیش از هر گنجی در دنیا،بیشتر از مروارید،بیشتر از یاقوت دارد و تا وقتی ستارگان فروافتند و ماهیها به خیابانها بریزند،به او وفادار خواهند ماند ولی وقتی نوبت به جوانترین آنان میرسد،او فقط میگوید آنقدر پدرش را دوست دارد که گوشت نمکدار را؛شاه احساس میکند با این پاسخ تحقیر شده است.
قصه اغلب در لحظهای خطرناک پایان مییابد:وقتی که دختر درحالیکه هنوز در سکوت،آخرین پیراهن برادرانش را میبافد،آتش در زیر پایش شعله میکشد یا جلاد برای انداختن او در روغن جوشان آماده میشود و آنگاه صدای بال زدن صحنه را عوض میکند و برادران برای نجات خواهرشان فرود میآیند،دختر پیراهنهای تمام شده را روی آنان میاندازد و آنان دوباره به شکل انسان درمیآیند.
هیچ انسان رقصندهای،هیچ زنی مست و داغ از جنب و جوش با انباره زهرآگین توان (1)- John Musker (2)- Ron clements (3)- Ariel (4)- Touluse-Lautrec (5)- Ted Hughes (6)- Otrantto (7)- Paul Valery بیش از حد خود،با نزدیکی سوزان زیبایی آکنده از هوسش،چنین بیپروا دعوت به آمیزش جنسی،آن اشارهای بیکلام خودفروشی مقاومتناپذیر را ادا نکرده است که این عروس دریایی فوق العاده با تکانهای موجدار دنبالهء دامن پرتلاطمش که با ابرامی بیشرمانه بارها و بارها بالا میاندازد،خود را به شکل رویای اروس1درمیآورد و ناگهان با کنار انداختن زیردامنی مرتعش خود،لباسی با نقشهایی مکرر،لب خود را وارونه میکند و خود را به نحوی تکاندهنده به نمایش میگذارد] در قصهء اندرسن،جادوگر دریا، دلالهای کهن چون پرستار شاریت یا ژولیت2،جنسیت انسان بالغ را در ازای صدای دختر دریایی کوچک(با باز کردن پاهایش)در اختیار او میگذارد."