خلاصه ماشینی:
"حتی خوشبینترین افراد در میان کسانی که علاقهمند یا درگیر استراتژیهای ملی توسعه بودند،دریافتند که قالب فکری توسعه،که آنها منادیاش بودند،عقیم و بیثمر است و اینکه هم اهداف و هم استراتژیهای توسعه نیاز به بازنگری دارند.
این تلاشهای فکری بدون موانع نبودند:نگرش جدید نشان نمیداد که چگونه با صاحبان منافع مستقر و معاملات قدرت حاکم،که تضاد طی سالهای گذشته«کارشناسان» دریافتند که تصور اجتنابناپذیری ترقی افسانهای بیش نبود،و محاسبات مربوط به اقتصاد به تنهایی،تلاش آنان را به مسیر غلطی کشاند،و عامل انسانی محصور در شبکهء خلقیات اجتماعی و فرهنگی نیرویی بود که باید با آن مقابله میشد.
فرمولبندی کنونی شمال-جنوب،موضوعات مربوط به نابرابری منابع و قدرت را پیش میآورد؛ برخی از فرضیات و قضایای آن ممکن است قابل بحث بوده و نتایج آن متقاعدکننده نباشد،ولی این فرمولبندی به روشنی تعدادی از موضوعات کلیدی را برجسته میکند که دیگر بیش از این نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
حتی هنگامی که کشورهای کمتر توسعهیافته میخواهند عدم تعادلها در استراتژیهایشان را تصحیح کنند،آن دستگاههای اداری خود را ناتوان مییابند؛آنها با بیمیلی و هراس در مییابند که بسیاری از تصمیمات مربوط به توسعه در خارج از مزرهایشان اتخاذ شدهاند،استعمار ممکن است مرده باشد ولی استعمار نو همچنان پابرجاست و در حال قدرتمندتر شدن میباشد.
این نظریهء خطاآمیز از فرهنگ فقر عنوان میکند که وضع مردم فقیر پیامد و نتیجهء نقایص خود تحمیلکردهء آنان است و اینکه میتوان آن را با انتقال اطلاعات و مهارتهای جدید تغییر داد،طبیعت ظالمانه و استثماری نظام اقتصادی و اجتماعی- سیاسی هرگز به عنوان علت اصلی فقر و استضعاف برجسته نمیشود."