خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد یکی از خصایص اصلی این کنگره شرکت همهء شخصیتهایی است که،مسن یا کمسال،در حیطهء ادبیات نامی دارند؛ از خانلری تا طبری تا هدایت تا نیما.
به عنوان معترضهای کوتاه اضافه کنم که کافی است اشعاری را که به این کنگره عرضه میشود از نو بخوانیم تا«انقلابی»بودن نیما را آشکارا ببینیم،نیمایی که نه به عنوان بدعتگذار شعر معاصر بلکه به عنوان شاعری مازندرانی در کنگره شرکت میکند.
اضافه کنم که برای خانم سیاح احترام زیادی قایلم؛و معتقدم در چهارچوب دورانش نه فقط،به اصطلاح،درسش را خوب خوانده که در میان این همه بیصداقتی به نظر میرسد در آنچه میگوید و مینویسند به تمامی صادق است(هرچند که واژهء«صداقت»از بس دستمالی شده کمابیش معنایش را از دست داده).
مبنای حرف ررتی این است که آدمی تنها به کمک نیروی تخیل میتواند خود را به جای دیگران بگذارد و در درد و رنجشان سهیم بشود.
این شیوه تنها برای منقد نیست؛هر دو طرف اثر هنری-نویسنده و خواننده-هم میتوانند به حرفی که ارسطو میزند نزدیک شوند:شکل دادن به واقعیت،به اضافهء همهء امکاناتی که در واقعیت نهفته.
دنیا را چگونه میبینیم؟آیا راضی میشویم لقمه را بجوند و در دهان ما بگذارند؟آیا راضی میشویم آثار هنری را به کمک قالبهایی از پیش ساخته بسنجند؟آیا نقد را صرفا بهانهای برای خردهگیری به دیگران میدانیم،و خود را والاتر و بالاتر از هر نقدی میبینیم؟آیا ما که خوانندهایم هیچ سهمی در اثری که میخوانیم نداریم؟ اقتدارطلبی با نظر مخاطب سروکاری ندارد؛یا فقط مخاطبی را به رسمیت میشناسد که همیشه سر تعظیم فرومیآورد."