چکیده:
هر چند نهضت فلسفه برای کودکان در پیشبرد برنامههای خویش، همواره از ادبیات کودک
سود برده، اما هیچگاه تأملی نظری بر این مفهوم نداشته است. عمده بحثهای
صاحبنظران این نهضت، درباره مفاهیم کودک، فلسفه و نظریه تربیتی بوده است و ادبیات
صرفا ابزاری در نظرگرفته شده که مقصدی جز خودش -در اینجا تربیت تفکر فلسفی- دارد.
مقاله حاضر در پی آن است که در تعامل مفاهیم کودکی و فلسفه، جایی را نیز به ادبیات
کودک اختصاص دهد و رابطه سه مفهوم را - به جای دو مفهوم- تحلیل کند و در نهایت در
جستوجوی رویکرد باشد که همزمان با پرورش تفکر فلسفی کودکان، بر ماهیت و هویت
مستقل ادبیات نیز ارج گذارد.
خلاصه ماشینی:
"شارپ، در عین حال، بر رویکرد دیگری که ممکن است در مقابل رویکرد وی و همکارانش وجود داشته باشد و منتقدانه، نوع نگاه مسلط در نهضت فلسفه برای کودکان نسبت به ادبیات کودک را به پرسش کشد، آگاه است و بدون یاد کردن از مدافعان این رویکرد، درباره آن سخن میگوید: دیگرانی هستند که فکر میکنند فلسفه را میتوان با استفاده از ادبیات معیار (رایج) آموزش داد.
«دیدگاههای گوناگون [فلسفی] در قالب باورهای کودکان مختلف حاضر در داستان نشان داده می¬شود» و «داستان، در فلسفه برای کودکان، سکوی پرش یا بهانه ای برای تحقیق فلسفی است»؛ این سخنان شارپ از واقعیت رویکرد این نهضت به ادبیات خبر می دهد و در واقع تکرار رویکرد لیپمن به ادبیات بهشمار میآید و از طرفی با مفهومی که مرداک از ادبیات ارائه میدهد، متناقض است و گونهای تلاش در نفی ادبیت پدیدهای را آشکار میکند که ادبیات می¬¬نامیمش.
در رویکرد میتوز، ادعا نمی شود که ادبیات را میسازیم تا به تعبیر شارپ «خوانندگان را با مهارتهای تفکر،مهارتهای شکلدادن به مفهوم و مهارتهایی که برای فلسفیدن ضروریاند آشنا سازد» و بنابراین «سکوی پرش» و یا «بهانه» ای برای تفکر فلسفی باشد؛ بلکه آنچه متیوز مدافع آن و یا به عبارت بهتر مکتشف آن است گونه ادبی ویژه از پیش ¬آفریده¬شدهای در ادبیات کودک است که به خودی خود و برای خود، فلسفی است و از این رو پاسخگوی نیاز ذاتی کودکان به فلسفیدن نیز هست."