خلاصه ماشینی:
"اما با این همه مجدالدوله که فرزند حقشناسی نبود،نرسیده به 81 سالگی در برابر مادر سربلند کرد و به تحریک اطرافیان سرکشی در برابر او را آغاز کرد و چندی نگذشته بود که بیاعتنا به مادرش وزیر به نام ابوعلی را برای خود برگزید که مادرش او را شایسته نمیدانست که هیچ،او را از مخالفان حکومت خود نیز میشناخت،چندی از جنگ سرد بین مادر نیرومند و پسر خام جوانش نگذشته بود که آتش خلفته بالا گرفت و در آن هنگام که مجدالدوله به تحریک وزیر جدید بر آن شد تا دست مادرش را از امور دولتی کوتاه کند،سیده ملک خاتون که سخت رنجیده بود، نخست از دربار به قلعهی«توبروک»پناه برد و چون خود را سخت زیر نظر دید شبانه عیارواره با کمند از قلعه به زیر آمد و سوار بر اسب به دربار یار و همراه صمیمی شوهرش پسرر حسنویه کرد تبار امیر کردستان رفت و با یاری او و پسر دیگرش شمسالدوله که امارت همدان را داشت،به ری حمله کرد و پس از دستگیری پسرش مجدالدوله پسر دیگرش شمسالدوله را بهجای او به حکومت نشاند و خود همچون گذشته به ادارهی امور نشست،اما همدلی او با پسرش شمسالدوله نیز که خوی سرکشانهی برادرش را داشت بیش از یک سال به درازا نکشید و سیده ملک خاتون پس از رنجشی که از شمسالدوله پیدا کرد او را به همدان باز گرداند و بار دیگر فخرالدوله را که در زندان بود به امارت ری بازگرداند و با تمامی تلاشهایی که شمسالدوله برای از پا درآوردن او و برادرش به خرج داد همچنان چندی سال قدرتمندانه به حکومت ادامه داد."