خلاصه ماشینی:
"نویسنده با این گمانورزی خود،پاسخی بدین پرسشها نمیدهد که: 1)هرگاه فردوسی بیشتر روایتهای شاهنامهی خود را از زبان این و آن شنیده است،پس،دفتر،دفتر پهلوی،نامهی باستان و نامهی خسروان،که خود از آنها به منزلهی پشتوانهای اصلیی کارش یاد میکند(و نویسندهی کتاب نیز پیشتر آنها را در همین دفتر آورده است)،چه نقشی در کار او داشته است؟ 2)چه رهنمودی میتواند ما را به پذیرش این نکته وادارد که اشارهها به گفتار موبد و دهقان در متن دفترها و کتابهای پشتوانهای کار فردوسی نبوده و او امانتدارانه آنها را در گفتار خود نیاورده است؟ این امر که نویسنده،اشارهی فردوسی به تبارنامهی آزاد سرو(روایتگر داستانهای رستم)و پیوستن آن به سام نریمان را دلیل روایتگریی زبانیی او میشمارد،هیچ پایه و بنیادی ندارد.
سرانجام،نویسنده در برآیند کتاب باز هم بر پندار خود دربارهی پشتوانهی زبانی داشتن شاهنامه،که در سراسر این اثر نتوانسته است دلیلی پذیرفتنی بر آن به دست دهد،پای میفشارد و در پوشش ستایش سرآمدی و نبوغ فردوسی و بیهمتایی و پایداریی شاهنامه،سنت را-که از دیدگاه او چیزی جز همان روایتهای زبانی و سینهبهسینه نیست-مایهی جانبخشی به کار فردوسی میشمارد و چون نیک بنگریم،منش والا و فرهیختگیی بیهمتای استاد توس در آفرینش ساختار ادبی هنریی شگرفی چون شاهنامه را نادیده میگیرد و کار سترگ او را تا حد میانجیگری و فراهم آوردن و نگاشتن روایتهای زبانیی داستانگویان و نقالان فرود میآورد،که از بینش و نگرش ادب شناختی و پژوهشی سخت به دورست و در برابر همهی دستاوردهای شاهنامهشناسی از آغاز تا امروز قرار میگیرد."