خلاصه ماشینی:
"او همچنین رفاه ظاهری را که به بهای قربانی شدن آزادی و فراغت انسان در پای تکنولوژی ایجاد شده است،مایه سعادت جامعه بشری نمیبیند و میگوید:"امروزه کارگر و کارفرما به یک برمانه تلویزیونی مینگرند،سکرتر همانگونه لباس میپوشد که دختر کارفرما،آقای سیاهپوشت نیز در گوشه کادیلاک آرمیده است و همه مردم یک روزنامه را مطالعه میکنند،بیشک اینگونه شباهتهای صوری نشانه از میان رفتن اختلافهای طبقاتی در این جوامع نیست، بلکه برعکس روشنگر این حقیقت است که چگونه گروههای سرکوفته به ضرورتهای ضامن ادامه نفوذ حاکمیت و رهبری طبقات بالای جامعه تن داده و تسلیم شدهاند.
"(ص 46) مارکوزه راه رهایی از چنین وضعیتی را نه مقابله با تکنولوژی و توسعه و پیشرفت که تغییر شرایط کار و روابط تولید و مصرف در جامعه به سود انسان ارزیابی میکند:"کیفیت زندگی نیز باید مانند کمیت آنکه در معرض دگرگونیهای فنی و صنعتی است،تغییر پذیرد.
به این ترتیب در چنین جامعهای مثلا در عرصه سیاسی چنانچه دو حزب یا چندین حزب وجود داشته باشند مسلما دیگر تنها منادی یک طرز تفکر و یک اندیشه نخواهند بود،چنانچه به اعتقاد وی سیستمهای دو حزبی در کشورهایی مثل ایالات متحده آمریکا بدین گونهاند و معمولا کمتر در زمینه مسائل مهم سیاسی و اجتماعی اختلافنظر اساسی میان آنها به چشم میخورد؛اگرچه مارکوزه حتی احزاب سوسیالیستی جوامع غربی را نیز منادی همان ارزشهای جامعه سرمایهداری میبیند و چیزی فراتر از آنها برای عرضه ندارند.
(ص 67) و سرانجام اینکه مارکوزه هشدار میدهد جامعه مرفهی که پیوسته در کار بسیج نیروهای سرکوبنده برای دفاع از موجودیت خویش است،نمیتواند برای انسانها خوشبختی بیاورد و چنانچه کتاب"انسان تکساحتی"در صفحات پایانی خود تاکید دارد"آرامش زندگی از تراکم قدرتها به دست نمیآید،بلکه برعکس توجه به ارزشهای معنوی این آرامش را تحقق میبخشد."