خلاصه ماشینی:
"دوم آنکه،اگر هر آینه او به سخنان و تحلیلهای خود باور داشت و مطمئن بود که حزب توده تثبیت شده است،رهبران جمهوری اسلامی آن را پذیرفتهاند،یا از«کم و کیف بحثهای درونی شورای انقلاب به خوبی آگاه است»،پس چرا،به گفتهء نویسنده کتاب،در همان گرما گرم روابط خود با رهبران و مسئولان ایران و اعضای شورای انقلاب،دست به تشکیل سازمان مخفی برای حزب توده زد و حتی کار را به توطئه کودتا کشید که سرانجام بساط حزب را بر باد داد؟ اما این دوست دانا به نکتهء کلی دیگری هم اشاره کرد که به نظرم مهمترین بخش نظریات سنجیدهء اوست.
ایشان با خنده-شاید هم با پوزخند-گفت:اما چرا idiot ؟به فرض که شخصی چنین نظری داشته باشد و نظر او سراسر هم غلط باشد،چرا باید«رفقا»او را به این صفت بخوانند؟برای هواخواهان حزبی که بهندرت در یکی از مقالات نشریات آن شاهد کلمهء«دمکراتیک»نبودیم،آیا شایستهتر نیست که از طریق منطق و استدلال قوی آن شخص گمراه را متوجه اشتباه خود کند؟به اضافه،درباره مردم روسیه،همان کعبهء آمال،چه باید گفت؟آیا اکثریت آنها را هم،که اکنون ظاهرا به آن نظام پشت کردهاند،باید احمق و ابله و سفیه دانست؟ به دنبالهء بحث در آن جلسهء مهمانی«دوستانه»کاری ندارم،و مهم هم نیست که بگویم چه تعبیراتی از دمکراسی و دمکراتیک و شرایط زندگی اجتماعی نیکو عرضه شد و محرومیت و فقر تا چه اندازه لازمهء پیشرفت و تعالی و سعادت قلمداد گردید،و بخصوص دامنه بحث چگونه گریبان آن دو بیچاره را که حرفی زده بودند گرفت و رها نکرد!تا حدودی خودخواهانه،فقط خوشحال بودم که«شرط عقل»را بجا آوردهام!"