خلاصه ماشینی:
در اینجاست که دیگر مسئله نیچه به پرسپکتیویسم محدود نمیشود،بلکه او از خود میپرسد که این فلاسفه به رغم محدودیت نگاه انسانی که مصدر بینهایت تفسیر است،چرا بناهایی به نام حقیقت مطلق و نامشروط احداث کردهاند؟در اینجا نیچه فلسفهورزی را به نوعی روانشناسی خاص میکشاند که نه با بیماران معمولی در کلینیکها بلکه با دو هزار سال تاریخ فلسفه و تفکرات فلسفی سر و کار دارد.
به ویژه چون تأثیر نیچه از 1900 به بعد در متفکران،روشنفکران و هنرمندان عمدتا تأثیر وجه سلبی اوست که او را همچون ون گوگ و کییر کگور پس از مگر همان طور که خود پیشبینی کرده بود دوباره متولد میکند و ناگهان شرارههای روح کسی که در زمان حیات خود 40 نسخهء چاپ شدهء زرتشت را حتی نتوانست به عنوان هدیه به دوستانش بقبولاند،از 1900 به بعد به جان شمار انبوهی از متفکران و هنرمندان ضد و نقیضی میافتد که ذکر نام آنها به طوماری بلند بالا نیاز دارد:هرمان هسه،یونگ،سارتر، فروید،اشپنگلر،آندره ژید،مالرو،والتر بنیامین،نیکولای هارتمن، برنارد شاو،توماس مان،آلبرکامو،ماکس شلر،فای هینگر،اشتفان تسوایک،ویلهلم دیلتای،ارنست یونگر،میشل فوکو،مارتین هایدگر، ژیل دلوز،ژاک دیلتای،ارنست یونگر،میشل فوکو،مارتین هایدگر، ژیل دلوز،ژاک دریدا،گئورگ زیمل،موریس بلانشو،جرج باتای، ارنست کوبریک،اریک بلوندل،لیونل ریشار و غیره و حتی شرقیانی چون اقبال و جبران خلیل جبران.
از اینرو اگر اگزیستانس را حالتی ذهنی و انفسی نسبت به هستی تلقی کنیم،چگونه فرد میتواند آن را مورد داوری و ارزیابی قرار دهد؟ حال با تمهید این مقدمات باید پرسید چرا یاسپرس یک کتاب پر حجم و مهم را به نیچه تخصیص داده است.