چکیده:
در این مقاله، ویژگیهای بنیادگرایی و اصلاحطلبی بهعنوان دو رهیافت
مختلف به دین و اندیشه دینی بررسی شده و در نهایت، اصلاحطلبی بر بنیادگرایی
ترجیح داده شده است.
خلاصه ماشینی:
"اگر سخن ایشان در مقام واقع باشد، منطق مناسبی را برای بحث اختیار نکرده است؛ زیرا در این مقام لازم است که آقای مهاجرانی بر اساس شواهد روشن و مستند نشان دهد که آنچه فی الواقع بنیادگرایی نامیده میشود، واجد همه ویژگیهای دوازدهگانه مورد نظر ایشان میباشد و البته این در سخنان ایشان نشان داده نشده است.
آیا اصلاحطلبان برای تحقق اصلاحات، بینیاز از قدرتند و خود را به نوعی قدرتگریزی متعهد ساختهاند؟ اما مبنای ادعای ایشان مبنی بر اینکه نیاز بنیادگرایان به قدرت، لاجرم به تقدیس قدرت میانجامد، روشن نیست و اگر به نوعی تلازم میان این دو مقام معتقدند، باید گفت که اصلاحطلبان نیز لاجرم به ورطه تقدیس قدرت (به معنای مورد نظر آقای مهاجرانی) خواهند افتاد.
برای مثال، کیست که اندک آشنایی با قرآن و تاریخ اسلام داشته باشد، ولی آیات بسیاری را که با کافران و منافقان بهشدت برخورد میکند، یا فرازهایی از تاریخ را که مشتمل بر برخورد شدید پیشوایان اسلام با این دو گروه است، ندیده باشد؟ انصاف آن است که آیین اسلام نه آیین رأفت و عطوفت محض است (آن گونه که مسیحیان، در مقام نظر، به مسیحیت نسبت میدهند) و نه آیین قهر و غضب مطلق؛ بلکه جامعیت اسلام اقتضا دارد که در هر مقامی برخوردی مناسب با آن مقام داشته باشد و پیشوایان دین نیز نه مظهر لطف محض بودهاند و نه تجلی قهر و خشم مطلق و به تعبیر استاد شهید مطهری؛ جمع میان «جاذبه» و «دافعه» کردهاند.
پیشفرض این سخن که کل مقاله در پی دلیل آوردن برای آن است، این مدعا است که دو قرائت متضاد از اسلام وجود دارد: قرائت بنیادگرایان (به تعریف مورد نظر آقای مهاجرانی) که اسلام جهنمی است و قرائت اصلاحطلبان که اسلام بهشتی است و رأی و موضع سومی نیز وجود ندارد و حتی قابل فرض هم نیست."