چکیده:
نظر نمیکنند.پس از پوپر،لاکاتوش پیشنهاد میدهد برنامههای پژوهشی به شرط انسجام و داشتن برنامهای برای ادامه تحقیقات و پیشبینیهای بدیع،علمی تلقی شوند و براساس همین معیارها رو به پیش یا رو به زوال خوانده شوند. فیلسوفان علم برای تمایز علوم تجربی از متافیزیک و شبه علم ملاکهای مختلفی ارائه میکنند.اثباتگرایان منطقی با پذیرش منطق استقرایی علم در مقام گردآوری اطلاعات بر مشاهده و استقرا تأکید دارند و در مقام داوری،اثبات قطعی گزارههای علمی را با روش استقرایی امکانپذیر میدانند.اینان با پیشنهاد معیار تحقیقپذیری برای مسأله تحدید و معناداری،نظامهای نظری ما بعد الطبیعی را نه تنها غیر علمی بلکه مهمل میشمارند.در حالی که نخستین مرحله روش علمی نمیتواند مشاهده باشد و گزارههای حسی خطاپذیر هرگز نمیتوانند اساس مطمئنی برای علم به شمار آیند و اصل اسقرا هم براساس مبانی این مکتب توجیهناپذیر است.به علاوه گزاره «صدق و معنای یک گزاره در گرو تحقیقپذیری آن است»،نه تحلیلی است و نه درستی آن با تجربه اثبات شده است. از نظر ابطالگرایانی چون پوپر پژوهش علمی طی مراحل سهگانه مواجهه با مسأله، ابداع نظریه و آزمون انجام میشود و هر سیستم نظری تنها در صورتی علمی است که بتواند در معرض نقد قرار گیرد و در برابر آن انتقادات پایداری کند؛اما این معیار نیز پذیرفتنی نیست زیرا براساس آن،گزارههای وجودی باید غیر علمی و متافیزیکی شمرده شوند و نیز ابطال قطعی نظریهها به جهت خطاپذیری گزارههای مشاهدتی و مسبوقیت آنها به نظریه،غیر قابل حصول است.علاوه بر این تاریخ پیشرفتهای علمی گواهی میدهد که دانشمندان هرگز با مشاهده موارد نقض از نظریه خود صرف
خلاصه ماشینی:
"از نظر ابطالگرایانی چون پوپر پژوهش علمی طی مراحل سهگانه مواجهه با مسأله، ابداع نظریه و آزمون انجام میشود و هر سیستم نظری تنها در صورتی علمی است که بتواند در معرض نقد قرار گیرد و در برابر آن انتقادات پایداری کند؛اما این معیار نیز پذیرفتنی نیست زیرا براساس آن،گزارههای وجودی باید غیر علمی و متافیزیکی شمرده شوند و نیز ابطال قطعی نظریهها به جهت خطاپذیری گزارههای مشاهدتی و مسبوقیت آنها به نظریه،غیر قابل حصول است.
از نظر وی تحلیل منطقی معرفت علمی تنها به پرسشهایی درباره صحت و اعتبار یک نظریه مربوط است پرسشهایی از قبیل آیا میتوان این گزاره را به اثبات رساند؟و اگر چنین باشد چگونه؟آیا آزمونپذیر است؟آیا از لحاظ منطقی وابسته به برخی از گزارههای دیگر است؟یا شاید آنها را نقض میکند؟(پوپر،0731،ص 53).
اما این نگرش هرگز نمیتوانست مورد پذیرش پوپر باشد زیرا نظریههای علمی جدید فیزیک بویژه نظریه انیشتین که بطور وسیع در سال 9191 مورد گفتگو بود پژوهشی و بسیار دور از مبانی مشاهدهای بود و در مقابل بسیاری از خرافهها و برخی از روشهای عمل تجربی که در تقویمهای تودهای و کتابهای تعبیر خواب آمده ارتباط بسیار نزدیکی با مشاهده دارد و بر پایه چیزی شبیه استقرا بنا شده است(پوپر،5731،ص 813).
چالمرز برای ضرورت تلقی نظریهها به عنوان ساختاری منتظم چند دلیل ذکر کرده است:1-بررسی تاریخی نشان میدهد که نظریههای علمی دارای ویژگی ساختاری هستند؛2-مفاهیم علمی تنها به واسطه نظریهای که به طور منسجم منتظم شده باشد،معنای دقیق پیدا میکنند؛3-اگر نظریهها بهگونهای ساختاروار انتظام یافته باشند،که از نظر چگونگی نحوه تحول و توسعهشان،حاوی سرنخها و توصیههایی باشند علم چالاکتر پیشرفت خواهد کرد(چالمرز،9731،ص 49-79)."