خلاصه ماشینی:
"بنابر روایات شاهنامه فردوسی،این ویژهگیهای پهلوانی و جوانمردی در حد کمال در وجود جهان پهلوان تاجبخش-رستم -نمود پیدا کرده است و اگر بخواهیم برای اندیشه و منش رستم دین و آیینی را جستجو کنیم،باید آن را در همین آیین پهلوانی و جوانمردی جستجو کرد در هر حال آیین جوانمردی و پهلوانی به دلیل دارا بودن روح انسان و شمول جمیع فضایل اخلاقی از همان آغاز وسعت مشرب و سعهء صدری را ترویج میکرد که با گوهر فطرت آدمی تناسب و تجانس داشت و راز تداوم ماندگاری این آیین-حتی تا دوره اسلامی-همین وسعت مشرب و سعهء صدر میتواند باشد که هرنوع اعتقاد و آیین و حکومتی را در حلقهء فضایل انسانی خود جای میداده و با آن کنار میآمده است.
اما دم گرم او در آهن سرد شاهزاده نامجو کارگر نمیافتد پس از سر پریشانی در کار خود فرو میماند: دل رستم از غم پراندیشه شد جهان پیش او چون یکی بیشه شد دو کار است هر دو به نفرین و بد گزاینده رسمی نوآیین و بد هم از بند او بد شود نام من بد آید ز گشتاسب فرجام من به گرد جهان هرکه راند سخن نکوهیدن من نگردد کهن که رستم ز دست جوانی نرست به زابل شد و پای او را ببست همه نام من بازگردد به ننگ نماند ز من در جهان بوی و رنگ وگر کشته آید به دشت نبرد شود نزد شاهان مرا روی زرد که او شهریار جوان را بکشت به دان کو سخن گفت با وی درشت به من بر پس از مرگ نفرین بود همان نام من پیر بیدین بود سرانجام آتش جنگ در معرکه شعلهور میشود و در نخستین نبرد،جهان پهلوان مغلوب تیرباران اسفندیار میگردد و هنرهای او بر تن رویین کارساز نمیافتد."