خلاصه ماشینی:
"لذا این دیدگاه معطوف به بینش شاعرانی است که خارج از فرمگرایی و بحرانزدگی دهههای 60 و 70،شعر امروز را در رابطه تعاملی شاعر با محیط تفسیر میکنند و فرمگرایان و بحرانزدگان دهههای 60 و 70 که عکس خود را بر المثنای مرده ریگی به نام«دادائیسم-پوچگرایی»الصاق کرده و به نادرست آن را شعر پستمدرن فارسی نام نهادهاند،فراموش کردهاند که صاحب اصلی این شناسنامه در نمیه اول قرن بیستم در زادگاه اصلی خود یعنی اروپا دفن شده است،مضاف بر اینکه هیچ توانایی هماهنگی با ذهن و زبان و فرهنگ معاصر ما ندارد و فقط در سطح ترجمهها قابل ارائه است.
انگار گذشته و ادعای نوگرایی از زمان حال اگر بر مبنای اعتقادی صادقانه باشد احترامبرانگیز است اما تناقضهای آشکار و پنهان در نظریهها و فاصله عمیق بین تئوری و متن در دوره حساس از تاریخ ایرانزمین و عصیان شرافتمندانه شاعران بزرگ امروز را به پا رانویا و یا اسکیزوفرنی تعبیر کردن،شعر و ادبیات جامعه رفاه رابه ذهن پرتلاطم و روح عاصی و قلب مهربان جوانان سرزمین ما تسری دادن،رفتارهای ناهنجار روانپریشانه را به زبان شاعرانه منتقل کردن همه نشان گویایی از حقانیت راهی دارد که نیما یوشیج،فروغ فرخزاد،احمد شاملو و اخوان ثالث،سهراب سپهری و همه شاگردان ریز و درشت آنها در تاریخ پرادبار و دردانگیز ایران امروز طی کرده و طی میکنند و ادبیات معاصر ایران،عنصر مقاومت فرهنگی خود را از احساس ژرف و معناهایی میگیرد که دستاورد مستقیم تجربههای تاریخی شاعر ایرانی است."