خلاصه ماشینی:
"بعثت خاموش در آینه انگشت حیرت به دندان میگزم و در فروغ نامت شب سیاه را به هستی پیوند میدهم چراغ را بر میکنم و در سایهسار مرگ تقویم را ورق میزنم مبعث مهرت دوباره جان میبخشدم اکبر بهداروند (به تصویر صفحه مراجعه شود) عشق زلال من دلی شاعر و،هم روح شمالی دارم شعرهایی همهی چون عشق زلالی دارم خانهام نیز کلنگی و قدیمیست آری کلبهای ساده و با سقف سفالی دارم دوستم با همهی مردم این ده،دیریست الفتی با نفس سبز اهالی دارم نرود آه دمی ازنظر و خاطر من خاطراتی که از این دشت و حوالی دارم آرزویم همه ای خوب رسیدن به تو بود در سر خویش چه امید محالی دارم درد و داغ و غم هجران نکشیدی،زآنرو تو چه دانی که به دور از تو چه حالی دارم قامتم خم شده ای ماه به پای عشقت بیسبب نیست چنین قد هلالی دارم در سر اندیشهی پرواز مرا بود و دریغ چکنم منکه غم از بیپر و بالی دارم اسماعیل مزیدی-گلستان فروغستان دل از فروغستان دل،خورشید جان آوردهام جان و دل روشن ز خورشید جهان آوردهام میکند مهر سخن،از مشرق کلکم طلوع اختران طبع را،در کهکشان آوردهام از تراب مشکبیز نجل پاک بوتراب توتیای دیده،بهر دوستان آوردهام آستین افشاندهام،بر بارگاه شاه عشق حرز جان،از این مبارک آستان آوردهام سینهی سیناییام گردید طور ناز و باز از نیازستان دلها،ارمغان آوردهام از سناباد و سنای هشتمین خورشید عشق چلچراغ ذوق را،پرتوفشان آوردهام چون نسیم آرزو،آکندهام دامن ز گل دوستان را هدیهها،زین بوستان آوردهام از حکیم توس دارم،جانب یاران سلام داستانها زان دیار باستان آوردهام دل معطر ساختم صائم به گلزار وصال از گلابستان ایمان،عطر جان آوردهام بهار بیخزان بهار بیخزان روی محمد بهشت جاودان کوی محمد منور میشود چون ماه از مهر دلی گر رو کند سوی محمد معطر ساخت گلزار جهان را شمیم تار گیسوی محمد فلک با آن بلندی در نماز است به پیش سرو دلجوی محمد مصفا دامن گلزار توحید گل آذین گشت بر بوی محمد به توصیفش نیارم لب گشودن خدا باشد ثناگوی محمد نماز آریم«صائم»تا قیامت به محراب دو ابروی محمد سید علی اصغر صائم-کاشان یار دیرینه آمد دوباره یار دیرینه آن مطلع تاریخی تقویم آن مهربان یاری که با من از طفولیت از هر جهت پرمهر و دلسوز است و غمخوار است آمد دوباره یار دیرینه آن کاو مرا یار و نکو یار است."