چکیده:
آپارتاید به معنای جداسازی و تفکیک است و در اصطلاح به معنای توسعهء جداگانهء جغرافیایی گروههای گوناگون نژادی در افریقایجنوبی است.جوهر آپارتاید به پیروزی حزب ملی در انتخابات 1948 در افریقایجنوبی باز میگردد.مقالهء پیشرو با عبور از نظریات لیبرال و مارکسیستی قصد دارد در پرتو تجزیه و تحلیل گفتمانی، ماهیت سیاستهای آپارتایدی را در سالهای 1948 تا دههء 1990 میلادی بررسی کند.
این نوشتار در دو بخش تنظیم شده است؛در بخش اول،به ظهور گروههای نژادی و گسترش جغرافیایی توجه میشود و در بخش دوم با پرداختن به فضای عمومی متن جامعهء افریقایجنوبی،سیاستهای انتقال گرایانه و شکست این سیاستها و سقوط آپارتاید بررسی میشود.
خلاصه ماشینی:
"از این نگاه آپارتاید گفتمانی بود که به ترسیم وحدت خود نیاز
بودند و حال آنکه روشنفکران انداموار آپارتاید-گفتمان جدید را با مشروعیتسازی
فضای ناکارکردی منطق گفتمانی جداسازی در رویارویی با وضعیت جدید بود که حزب
این فضای گفتمان بود که از یک سو،افراد جامعه جایگاه خود را مییافتند و از سوی دیگر،کلیساها جایگاه مشروع خود را نزد نظام سیاسی آپارتاید ایجاد میکردند
فرهنگی-افریقایی یکی دیگر از رشتههای روشنفکری بود که در گسترش آپارتاید نقش
معنای پیروزی آپارتاید نبود،این فضای گفتمانی باید عناصری از جامعهء افریقایجنوبی را
که کدام یک از این فضاها توانست در قالب آپارتاید موجودیت و هویت خود را از فضای گفتمانی به سروری برساند؟طرح مرزهای سیاسی در افکار و اهداف روشنفکران یک
از«مردم»در قالب حزب ملی به عنوان بازوی اجرایی آپارتاید شده بود.
گفتمانی آپارتاید را در مقایسه با تحولات آتی آن نیز میتوان دید به این معنا که تا
توانست توسعهء مستقل نژادی را ایجاد و هر نژادی را در درون حوزههای مستقل جایابی کند و همهء نژادها را در وادی غیریت بیندازد و این همان نقطهء اقتدارگرایی آپارتاید در
این موضوع آسان نبود؛چرا که دولت و حزب ملی ناچار بودند تا مرزهای سیاسی را از نو
حرکت حزب ملی بدین معنا بود که نظام ناعادلانهء آپارتاید باید عدالت را در حق دو
گفتمانی را به غیریتها میدهد و این موضوع دربارهء آپارتاید اتفاق افتاد.
را فریاد میزدند (Deacon and parker,1998:132) فضاهای گفتمانی پسا آپارتاید خواهان نظم نوین و مردم سالاری بود و به همان
جنگ سرد در ابعاد اقتصادی و سیاسی سبب ماندگاری این گفتمان تا اوایل دههء 1980"