چکیده:
در مقدمه مقاله پس از بحث واژه شناسی به ظهورمدرنیته و عوامل دخیل در پیدایش تفکر مدرن مختصرا اشاره خواهد شد. در این باره به دیدگاه رایج درباره عامل اصلی پیدایش دوره مدرن یعنی اندیشه دکارت اشاره می شود. درادامه به چالش های مدرنیته با مسیحیت بویژه آیین کاتولیک اشاره خواهد شد. همچنین به سیر تاریخی واکنش های آیین کاتولیک به مدرنیته پرداخته می شود و گفته خواهد شد که چرا الهیات جدید نتوانست در بستر آیین کاتولیک رشد و نمو کند. در پایان به دیدگاه های یکی از الهی دانان کاتولیک(که می توان او را الهی دان جدید در الهیات کاتولیک دانست) یعنی هانس کونگ پرداخته می شود.
خلاصه ماشینی:
"به تعبیرهانس کونگ در پارادایم پیش مدرن، ایمان بر عقل و الهیات بر فلسفه تفوق داشت Kung, 1995 : 678)) الهیات جدید؛ مبانی و ریشه ها مسئله اصلی در اینجا این است که جدید بودن الهیات به چیست؟ به عبارت دیگر الهیات جدید در واکنش به چه مسئلهای به وجود آمد؟ در این بحث مراد از جدید درواقع دوره جدید است؛ همان که به مدرنیته مشهور شده است.
بر این اساس، با اینکه برخی معتقدند که نباید مکتب تومایی نو را صرفأ نوعی بازگشت به تفکر قرون وسطایی دانست زیرا مفاهیم و مقولات آن به گونهای بسط یافتهاندکه میتوان بر اساس آنها در باب مسایل معاصر به شیوه جدید اندیشید اما حق آن است که این مکتب نه تنها تنوانست میان تفکر سنتی و اقتضائات دوره جدید جمع کند بلکه سهم بسیاری در ایجاد نظام ضد مدرن داشت.
بر این اساس عدم ظهور الهیات جدید در آیین کاتولیک ریشه در همین بینشی دارد که از آن سخن رفت و در مقابل، متفکران آیین پروتستان از شلایرماخر(پدر الهیات جدید) به بعد با درک دوره جدید و هماهنگی با اصول و مبانی تفکر جدید تا حد زیادی توانستند میان دین و پیامدهای مدرنیته جمع کنند.
البته عده بسیار اندکی از الهی دانان کاتولیک (مانند کارل رانر وهانس کونگ) نیز برای خارج ساختن کلیسای کاتولیک از بحران مدرنیته تلاش کردهاندکه در اینجا نظر به اهمیت آراءهانس کونگ، که مدعی جمع میان سنت و مدرنیته است، مختصرأ به بررسی الهیات او میپردازیم: هانس کونگ الهی دانی است که از یک طرف به نقد مسیحیت سنتی میپردازد و در آثار مختلف خود مواجهه آیین کاتولیک و برخوردهای انفعالی آن با مدرنیته را غیراصولی و نادرست میداند."