چکیده:
چنین به نظر می رسد که، برای روشن شدن اذهان برخی از خوانندگان این نقد، ذکر چند نکته اساسی سودمند باشد. یکی آن که فرهنگ فقط ابزاری است کمکی برای فهم مطالب متون و ترجمه نوشته ها و نباید تصور شود که می توان با آن زبان دان و مترجم شد. از این رو، وارد بودن بعضی از اشکال های مندرج در نقد حاضر درباره عدم دقت و کفایت تعریف یا تسمیه مفاهیم در محل تامل است. من باب مثال، اگر کسی بخواهد برای لغات دیوان حافظ فرهنگی تنظیم و تدوین کند، نباید انتظار داشت مثلا در تعریف «سنبل» یا «سمن» یا «بلبل» همان توصیف را بیاورد که در فرهنگ های تخصصی گیاه شناسی و جانورشناسی آمده است. حتی نوع تعریف به اقتضای مقام فرق می کند. از جمله، در فرهنگ فرضی لغات دیوان حافظ، کافی است «سنبل» را «نام گلی نماد زلف مجعد» تعریف کنیم یا «سمن» را «نام گلی نماد روی سفید یا «بلبل» را «مرغی خوش الحان نماد عاشق زار». دراین مقام، تذکر این معنی خالی از فایده نیست که تعریف های مشروح و تخصصی فرهنگ معین، به خصوص در مورد گیاهان، مندرجات این فرهنگ را، از این حیث، از هماهنگی و اعتدال و یکدستی انداخته است، چون تعریف ها در همه حوزه ها به آن درجه تخصصی نیست یا اصلا تخصصی نیست.
ضمنا به این نکته نیز باید توجه داشت که، درباره هر مدخل، معلوماتی از طریق شواهد منتقل می شود و سهم شاهد را در نشان دادن موارد کاربرد لغت نباید دست کم گرفت. در حقیقت، شاهد جای خالی بعضی از اطلاعات لازم را که در تعریف اجمالی درج نشده پر و رفع نقص و ابهام می کند...
خلاصه ماشینی:
"3. درباره ناسازگار بودن بعضی محتویات فرهنگ با عنوان «زبان عامیانه» به معنای اخص آن (یعنی آنچه فرانسویها langage populaire میگویند، که شامل عناصری از زبان خودمانی (familier) ، زبان کودکان، آرگو (argot) ، تابو (tabou) ، یا مستهجن (obscène) ، نیز هست، به اضافه واژههایی از زبان معمولی/ عادی که به معنای دیگری در زبان (populaire) به کار میروند)، علاوه بر آنچه ناقدان مزبور ذکر کردهاند، بنده هم شماری از آنها را که به طور تصادفی ملاحظه کردهام (یعنی نه با بررسی دقیق همه محتویات فرهنگ) در اینجا ذکر میکنم، به این نیت که، اگر مؤلف محترم روزی خواستند محتویات فرهنگ را بازبینی کنند، این مواد را هم با صافی «زبان عامیانه» بیازمایند: اول ما خلق الله، نسقچی، کلوچه، منگنه، عینک، عیسی رشته مریم بافته، سرنج، آغوز، خاراندن، خنازیر، تلفن کردن/ زدن، دبیت (حاجی علیاکبری)، پریشانی، بینی و بین الله، سرخه حصار، لویی، لیته، مایل به (در مورد رنگ)، تخم شربتی، تخم کردن/ گذاشتن، تنبوشه، حلقه نامزدی/ عروسی، تعقیبات نماز، عکس انداختن/ گرفتن، خیار ترشی/ شور، شیر برنج، کشمش سبز، گاو شخم زنی، گاز انبر، گاه/ گه و بیگاه، فالوده، گپ زدن، روبنده، گچکار(ی)، صغرا کبرا (چیدن)، گبه، گلپر، گل محمدی، گل ارمنی، ماست و خیار، رگل (= حایض)، دستآس، قاپوچی، قاچاقچی، لاشخور، هفتادویه، دار اشکنه، قابله (= ماما)، روغن پنیسیلین، روغن داغ کن، گاندی (= نوعی پارچه مردانه)، گس، گلابپاش، حلوا ارده، بتاوی، (آبگوشت) بزباش، کنیف، زگیل، قلمستان، کیمیا، گلوبند، غوزه/ قوزه، یادی از کسی کردن، گاومیری، گریبانگیر، نوار چسب، روغن چراغ، نوحهخوان/ خوانی، از من به تو نصیحت، ایراد بنیاسرائیلی، خارکن/ کنی، رشک، رد احسان کردن، تفنگ حسنموسی، ناس، مسطوره، مشته، والک، ولیمه، دیار، آکبند، پیشاب، عکسبرگردان، زیرسیگاری، لاک الکل، قاطرچی، ضربه فنی، عقربه/ عقربک (در ساعت)، غلام گردش، اسفند دود کردن، اسبدوانی، ارهمویی، ارمک، اخلاط، نان بادامی/ برنجی، (خدای) احد و واحد، گاو صندوق، تفنگ سر پر/ ته پر، انس گرفتن، ازرق (به غلط: «ازرقی»)، اسلامبولی پلو، قلیاب، مار جعفری، گل سر شور، اتصالی (در مورد سیم برق)، مهر نماز، بته جغه، بارفتن، _______________________________ 6) Nouveau Petit Larousse illustré عینک آفتابی/ دودی/ ذرهبینی، مادر چاه، روغن جلا، بیگدار به آب زدن، بچهنگهدار، زبر (= فتحه)، گندی، مخلوطکن، لیمویی، تخم مرغ عسلی، سد سکندر، سر و سر(ی)/ داشتن (با کسی)، شفته، شکستهبند(ی)، پنجه مریم."