چکیده:
شکاف بین نظر و عمل اخلاقی (ضعف اراده اخلاقی)، یکی از مباحثی است که همواره مورد توجه مکاتب اخلاقی بوده است. یک نظام اخلاقی موفق علاوه بر ارایه دستورات اخلاقی، باید متوجه موانع تحقق این دستورات نیز باشد.
این بحث در فلسفه اخلاق ارسطو تحت عنوان آکرسیا مطرح شده است که ناظر به بحث اتحاد معرفت و فضیلت افلاطون است. در دیدگاه سقراط و افلاطون، علت موثر بر عمل، صرفا معرفت است، به گونه ای که هیچ علتی در مقابل معرفت روشن نمی تواند مانع عمل شود.
از نظر ارسطو، امیال، که از تخیل نفس ناپرهیزگاری برخاسته اند، این امکان را دارند که گاه شرایطی ایجاد نمایند تا انسان دست به عملی برخلاف علم و شناخت عقلانی خود بزند. در چنین شرایطی که انسان با علم به فضیلت بودن یک عمل برخلاف آن رفتار می کند، می شود چنین گفت که علم انسان به فراموشی سپرده شده است. ارسطو این ضعف اخلاقی را به وجود میل و شوق در انسان نسبت می دهد، امری که با مقابله با آن، عمل اخلاقی تحقق پیدا می کند.
ارسطو با قبول تاثیر معرفت بر عمل اخلاقی، بر این عقیده بود که میل و نفس انسانی این توانایی را دارد که گاه به رغم معرفت و حتی معرفتی روشن، مانعی را بر سر راه عمل اخلاقی ایجاد نماید. او برای تحقق عمل، چندین علت را به صورت پراکنده در نظریه های اخلاقی خود بر می شمرد و مبانی عمل را در امور متعدد جست و جو می نماید.
The gap between moral judgment and moral action، or in other words، “weakness of moral will” is a topic to which different ethical schools have paid attention. In Aristotle’s ethics، this topic developed under the title “Akrasia”، which is correspondent with Plato’s “Unity of Knowledge and Virtue”. In Aristotle’s ethical view، one can find a number of factors involved in the realization of the acts. While accepting the considerable impact of knowledge on moral action، Aristotle held that human beings، in spite of their clear knowledge، may act against their moral obligation; such a failure to act according to a sense of moral obligation originates from going after the desires provoked by the imagination of the soul susceptible to impiety. In such a case، the person who behaves immorally does so out of ignorance. Thus، the origin of moral weakness is the desire، which should be opposed so that the moral action could be fulfilled.
خلاصه ماشینی:
"از نظر ارسطو ،علمی را که فینفسه اضطراری است،ولی عامل در لحظهای خاص و برایهدفی معین،تصمیم به اجرای آن میگیرد،باید اختیاری دانست،در اینجا هرچند عملفینفسه اجباری است،از آنجا که مبدأ محرک آن خود عامل است اختیاری شده یا دست،کم به عمل اختیاری شبیه میگردد؛چرا که اعمال ما با فرد ارتباط دارند و اوضاع و احوالفرد است که سبب اختیاری یا غیراختیاری محسوب شدن فعل میشود.
ارسطو در جایی این دیدگاه را پذیرفته و بیان میکند که انسان ضعیف الاراده برخلافآنچه بهترین است عمل نمیکند،بلکه فقط برخلاف باور خودش عمل میکند؛اما اوسریعا این نظر را رد میکند و بیان میکند که باور ممکن است همانند معرفت صحیح مورداعتماد باشد و مورد قبول قرار گیرد و صرفا برخلاف باورهایی که میل نفسانی بر آنها غالب میشود نیست.
بر این اساس،در نظر ارسطو نیز هیچ کس،حتی انسان بد،با معرفت کامل،برخلاف عمل بهتر رفتار نمیکند-این سخن تا حدی نظریهی سقراط را اثبات مینماید-انسانی کهبه دنبال هوس خود میرود،در واقع،این اعتقاد را دارد که اگر انسان بیقیدوبند به دنبالمیل خود برود صحیح است(2،ص:270).
در مجموع،میتوان مراحل علم را از نظر ارسطو تا رسیدن به مرحلهی عمل اینگونهبیان داشت:«قوهی عاقله صورت های کسب شده از حواس و معرفت انسانی را در صور خیالمورد تفکر قرار داده و با نظر گرفتن همهی امور کلی و جزیی،نتیجهای دربارهی لذتبخشبودن یا نبودن آنها میگیرد،پس از آن برای انسان،شوقی نسبت به رسیدن به آن و یا دورشدن از آن حاصل میشود."