خلاصه ماشینی:
"از روسو آثار چاپ شدهی درخشانی به جا مانده است،در دومین اثرش،گفتاری دربارهی منشا نابرابری،به شرح فرآیندی پرداخته است که در آن نهادهای اجتماعی موجب گسترش فزایندهی نابراری در جامعهی اشرافی فرانسه شدند.
سن سیمون با اقتباس از نگرش بقای اصلح به این باور دست یافت که همگان باید کار کنند و اعضای پویای جامعه باشند و کسی که به کار و تولید تن ندهد،چیزی برای خوردن نخواهد داشت....
او را معمولا روانشناس اجتماعی میدانند که به تبیین نحوهی شکلگیری ذهن،آگاهی و خود(خویشتن)از طریق کنش متقابل نمادین پرداخته است.
اما مید،ورای این مورد،نظامی فلسفی پدید آورد که امکان پردازش یک نظریهی اجتماعی را به وی داد که در آن تمام وجوه جامعه و تجربهی اجتماعی را ذهنی و عینی،کلان و خرد-یکپارچه کند...
به نظر میرسد مانهایم "آلمانی"مهمترین آثار را در زمینهی نظریهی جامعهشناسی از خود به جا گذاشت:جامعهشناسی شناخت،تاریخ باروری و ایدههایش دربارهی ایدئولوژی و اتوپیا.
تالکوت پارسونز: پارسونز در پی آن بود که یک نظریهی کامل در مورد جامعه پدید آورد؛یک نظریه که تمام رفتارهای اجتماعی را در تمام مکانها و در کل تاریخ با مدلی واحد،یعنی کارکردگرایی ساختاری یا به اختصار کارکردگرایی،تبیین کند.
فصل چهاردهم با عنوان«سهم زنان در نظریههای اجتماعی کلاسیک»به تأثیرات اصلاحطلبانه و نیز پیشتازانهی زنان برگزیده در حوزههای نظریهی جامعهشناسی کلاسیک و در پیشرفت جامعه شناسی اختصاص دارد.
نقش مهم این فصل به جهت ایجاد بنیادی استوار برای نقش زنان در توسعهی تفکر جامعهشناختی است.
قرار دادن این فصل در پایان کتاب برای ذکر این نکته است که نقش زنان در نظریهی جامعهشناسی تازه آغاز شده است.
بنابراین،فصل چهاردهم در حکم فصل گذر به عصر نظریهی اجتماعی معاصر است."