خلاصه ماشینی:
"» از تعابیر شاعرانه نویسنده که بگذریم، معلوم نیست که کدامیک از اندیشمندان اسلامی معاصر، دین را سراسر فوق عقل انسانی دانستهاند؟ وانگهی، اگر گفته شود که بخشی از دین به عالم غیب مربوط است و در حیطه فهم بشر عادی نمیگنجد، چگونه و بر پایه کدامین منطق و متدولوژی میتوان نتیجه گرفت که کلیه دستآوردهای بشری نادیده انگاشته شده است؟ اگر کسی معتقد باشد که خداوند حقائق و ضوابطی را برای حیات فردی و اجتماعی انسان فروفرستاده و در عین احترام به اندیشه و تجربه انسانها، آنان را ملزم به رعایت آن اصول کند و موءمنان را فراخواند که برنامههای خود را به گونهای طراحی یا گزینش کنند که در چارچوب احکام و ارزشهای دینی و برای رسیدن به آرمانها و اهداف مسلم اسلامی باشد، چگونه این اعتقاد به «گسست میان خدا و انسان» میانجامد و «هر معرفتی از اعتبار اصیل میافتد» و بالاتر اینکه «انسان متلاشی میشود»؟!
باید پرسید که با کدامین شاخصه و معیار میتوان ثابت کرد که فلان برنامه یا مدل اقتصادی و سیاسی سبب تسهیل تجربه دینی میشود؟ و اساسا تجربه دینی چه کسی یا چه کسانی باید ملاک قرار گیرد؟ و از همه مهمتر اینکه تعریف «تجربه دینی» چیست و بر کدامین دریافتها یا حالات روحی انسان میتوان نام «تجربه دینی» نهاد؟ آقای شبستری به نیکی میداند که در فرهنگ غرب پس از گذشت بیش از یک قرن از طرح مسئله تجربه دینی و بحثهای فراوان، هنوز هیچ نظریه روشن و قاطعی در این باب وجود ندارد، پس چگونه میتوان دخالت دین در حیات اجتماعی بشر را که امری حساس و خطیر است، به مفاهیم مبهم و چندپهلو واگذار کرد؟ آقای شبستری در تعریف تجربه دینی و ایمانورزی به تعابیر مبهمی چون «فراروی انسان از خود و جهان» یا «تجربه واقعیت گسترده متعالی» اشاره کرده است."