خلاصه ماشینی:
"اگر کسی تحولات دانش ابژکتیو را پیگیری کند،خواهد دید که برای هر پدیدهای یک درون وجود دارد و این راه همان است که ما را به فلسفه میرساند.
اگرچه همانطور که چامسکی و دانشجویانش خوب آگاه هستند،قائل شدن به وجود ارتباط بین زبان و تفکر برای فراگیری زبان امری اساسی و مهم است.
اگر ما به کوژیتوی تلویحیای که مرلوپونتی در پایان«پدیدارشناسی ادراک»مطرح کرده است بازگردیم درخواهیم یافت که با کوژیتو که آگاهی من را به وجود میآورد،ما یک تفکر زبانی و تاریخی خاص غیر قابل تجزیه را دوباره کشف خواهیم کرد.
چگونه امکان دارد که ارتباط ما را به سمت چیزی فراتر از قوای تفکر ما ببرد،چراکه علائمی که در ارتباط به کار برده میشود هرگز نمیتواند به ما چیزی بگوید مگر همان چیزی که ما قبلا از دلالت درک کردهایم؟ از این ملاحظات که سه تا چهار سال پس از درسهای لیون نوشته شده است روشن میشود که مرلوپونتی در طول این مدت،باور خود مبنی بر جدایی زبان از تفکر را حفظ کرده است.
برای نشان دادن اینکه این دوگانگی فضایی غیرممکن است مرلوپونتی به توصیف ناموجود بودن دلالتهای چندگانه میپردازد، آنگاه که یک علامت خالص به ازای یک دلالت خالص قرار میگیرد و قوای محدود ارتباط بدون امکان وجود معنایی نو به خودش برمیگردد از نظر مرلوپونتی،زبان آکنده است از تفکر و تفکر خود یک زبان است.
به نظر بارت حاصل این رضایت از بسیاری جهات بازگشت به تولید دانش تجربی است همانکه مرلوپونتی در توصیف خود از ارتباط به عنوان ظهور تفکر در گفتار گویند دائما به آن اشاره میکند."