چکیده:
بیشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآنی،مسئلهء پیوستگی و انسجام مضمونی قرآن را با ابزارها و الگوهایی مانند:ایده نظم،تناسب،غرض سوره،سیاق و ترتیب آیات،وجوه و نظائر،کلیدهای همبستگی و وحدت سورهها و...دنبال کرده و تحلیل نمودهاند و برخی از آنان مانند سید قطب، سعید حوی،اصلاحی و فراهی،مسئله مزبور را در کانون نظریه تفسیری خود قرار داده و از آن دفاع کردهاند.مسئله اصلی این نوشتار آن است که ضمن معرفی رویکردهای مزبور و در حد امکان بررسی و نقد آنها،نشان دهد که هریک از آنها تا چه میزان و با چه اسلوبی توانستهاند انسجام مضمونی قرآن را اثبات کنند.به نظر نویسنده گرچه برخی نظریههای انسجام مضمونی از نوعی ابهام،ناسازگاری و عدم شمول رنج میبرند و نیازمند احتیاط و نقد فزونتری میباشند، لیکن اولا ضرورت عصری در مواجهه با شبهات مستشرقان اهمیت رهیافت مزبور را نشان میدهد و ثانیا نظریههای انسجام مضمونی با وجود مبانی متفاوت و اختلاف رویهای که دارند، معارض باهم نبوده،بهرغم وجوه افتراق،حاکی از حد نصابی از سازگاری درونی معانی قرآن و انسجام مضمونی آن میباشند و ازاینرو میتوانند به عنوان رهیافتی برای فهم بهتر قرآن به کار گرفته شوند.
Most of the interpreters have analyzed the issue of thematic consistency of the Qur’an with such tools as the idea of order، proportion، purpose of the sura، and the keys to correlation and unity of the suras. Some of them، such as Sayyid Quṭb، and Sa‘id Ḥawwi، have placed the above issue in the center of their interpretation theory and defended it. In this article، while introducing the above approaches and critically reviewing them، the writer tries to indicate to what extent has each one of them been able to prove the thematic coherence of the Qur’ān. Although some of the thematic coherence theories suffer from a kind of ambiguity، and non-inclusiveness and are in need of more precise criticism، firstly the demands of the present time to encounter the misconceptions of the orientalists indicates the importance of the above approach، and secondly، the theories of thematic coherence are not contradictory with each other despite being of different origins، and can be used as an approach for better understanding the Qur‘ān.
خلاصه ماشینی:
گرچه مفسران قرآن،چه در گذشته و چه حال تصریح نمیکنند که قرآن فاقد وحدت مضمونی است،لیکن با تأمل و وارسی شیوه آنان به دست میآید که از نظر برخی از آنان،قرآن به لحاظ مضمونی ترتیب،وحدت و نظم روشنی ندارد یا لا اقل در غرض و مقصود تفسیر،پیوستگی آیات و سورهها،اهمیت و نقش چندانی ندارد و به جای آن جزئیات ادبی و نحوی و دانش معانی بیان،فصاحت و اعجاز بیانی و ساختار صوری قرآن اصالت دارند و نیز بررسیهای تاریخی،سنت نبوی و اسباب النزول با غرض تفسیر پیوند بیشتری دارد و در نتیجه انسجام و وحدت محتوایی آیات و سورهها در فهم روابط و گستره معنایی قرآن همچنان در حاشیه مانده است.
به نظر میآید علل و زمینههای زیر در تکوین رویکرد یاد شده دخالت داشتهاند: 1-رهیافت انسجام مضمونی قرآن از ترتیب موجود قرآن دفاع میکند و همین ترتیب را معنیدار دانسته،لا اقل توقیفی بودن آیات سورهها را تصدیق و تأیید مینماید و فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به قرار دادن برخی آیات در جایی خاص از یک سوره را در همین راستا ارزیابی میکند؛ بهخصوص که مواردی از این دست مفهوم سیاق را نیز توسعه میدهد1.
1-انسجام مضمونی با ایده نظم برخی از مفسران قرآن با ایده و عنوان نظم،آنهم به مثابه پدیدهای که به اعجاز قرآن پیوند میخورد،نظریه نظم معنایی را تعقیب نمودهاند،ولی با اینکه بحث از مسئلهء نظم قرآن از اواخر قرن دوم هجری آغاز شد و آثار تفسیری موجود از قرن چهارم به بعد از جمله مفاتیح الغیب فخر رازی(م 606 هـ)از آن بهره گرفتهاند،همچنان مسئله نظم در حاشیه و امری ضمنی و فرعی تلقی میشده است.