خلاصه ماشینی:
اما واقعا چه زمانی هنرمندان از تحلیلهایی که توسط جنبشهای سیاسی و فلاسفه ارائه میشد و آنها را به خود جذب میکرد استفاده کردهاند و این ایدهها را مستقیما و بهطور مشخصی در موقعیتهای اقتصادی،فرهنگی و اجتماعی خود به عنوان هنرمند بهکار گرفتهاند؟ و اگر زمان مناسبی برای چنین جنبشی وجود میداشت آنزمان هماکنون نمیبود؟ برای پاسخ به این آخرین و تأثیرگذارترین سؤال،میبایست مسئلهی ایرادی جهان هنر را خطاب قرار داد.
آیا آنها مسؤل زیادهرویها و بینظیر بودن آن نیستند؟آیا وجود گالریها و تاجران،منتقدان و مدیران-همه عناصر غیر هنری جهان هنر،تجاری و غیر تجاری-به واسطهی هنر و هنرمند نیست؟آیا چنین سؤالی مثل این نیست که بپرسم آیا کارمند کمدرآمد وال مارت (Wal-Mart) مسئول نابودی تجارتهای کوچک است؟ این فرض مطمئنی است که هنر و هنرمندان قبل از چند قرن گذشته بهطور قابل توجه داخل در سیاستهای تندروانه شدند اما جنبش سیاسی آنطوری که ما امروز آنرا میشناسیم اساسا پدیدهای مدرن است.
با این حال بسیاری از اعضای AWC با این گروه به عنوان یک اتحادیهی تجاری قابل اعتمادتر که به دنبال طرحهای سلامت و درآمد بالاتر برای هنرمندان بود برخورد کردند بدون اینکه دربارهی نابرابری دارایی بین هنرمندان و فروشندگان هنر یا یکی شدن مدیران فرهنگی و مجتمع صنعتی-نظامی(همانطور که بعدا به وسیلهی فرانسس استونر در جنگ سرد فرهنگی توصیف شد Frances Stonor saun- (ders پرسشی مطرح کنند.
چرخهی کلهگندههای هنری در نمایشگاههای هنری جهان کموبیش برای هنرمند موفق و مشخص حرفهای در هنر ضروری است.