خلاصه ماشینی:
"کلیسا محلی شده بود برای تصورات بیشرمانه جنسی،و همه این افکار مرا بیش از بیش مشکوک میساخت،تردیدها خشم مرا علیه خدا برمیانگیخت،یک روز خیلی خوب،همچنانکه از کلیسا بیرون آمدم،یکبار دیگر دریافتم که مراسم عشاه ربانی هیچ تاثیری روی من ندارد.
ضمنا در این کتابخانه کتابهای زیادی از ادبیات فرانسه و شعر از نویسندگان اسپانیایی زبان قرن گذشته وجود داشت.
س-شعرای جدید را هم مطالعه کردید؟ ج-تقریبا در همان موقع بود که شعر اسپان-امریکائی و اسپانیایی را کشف کردم.
نه فقط به این خاطر که مطالعات من در رمانتیکهای آلمانی و ویلیام بلیک مرا برای پذیرش سوررئالیسم آماده کرده بود،بلکه نیز به این خاطر که گرایش سیاسی آنها به من خیلی نزدیک بود.
س-خود را به شعر فرانسه نزدیکتر حس میکنید یا به شعر امریکای شمالی؟ ج-بجای پاسخ دادن به این سئوال،بهتر است اینرا نگویم که موقعیت من در سنت شعری معاصر چیست.
من خود را نتیجه سنتی میدانم که بنظر مند سنت مرکزی شعر جدید غرب است و با شاعران رمانتیک آلمانی انگلیسی آغاز میشود.
برداشت رمانتیکها از انقلاب نوین ابهامآمیز،و این ابهام تا زمان سور- رئالیستها و فوتوریستهای روسی،همواره در شعر جدید به چشم میخورد،روحیه انتقادی،اسطورههای مذهبی بزرگ غرب را کاملا منسوخ کرده بود و رمانتیکها میکوشیدند که اسطوره های(حقایق)شعری را در آن مکان خالی جای دهند.
نه،تصور کلی من از شعر بخصوص شعر بلند،بیشتر به شاعران امریکای شمالی و بالاتر همه،به تصور بعضی از معاصران و اسلاف زبان مادری خود من:هوئیدبرو،ویلائوروینا،هاپکوهای تابلادا و شعر دسته جمعی، بنظر من در حال حاضر بازگشت به فرمهای شعری سوررئالیسم بیهوده خواهد بود ولی رد کردن آن نیز احمقانه است."