خلاصه ماشینی:
"این کلمه تا قرن دوازدهم میلادی اهمیت چندانی پیدا نکرد، اما پیش از آن، جریانات عرفانیای در درون یهودیت وجود داشت که میتوان آنها را نیز جریانات قبالهای خواند؛ چرا که حاوی اصول اساسی مرامی هستند که نتیجتا همان مکتب قباله شد.
قسمت اول این کشف و شهود دو بخشی مربوط به ده سفیرا یا ده شماره است؛ حال آن که قسمت دوم مربوط به ایجاد الفبای عبری به عنوان وسیلهای الهی برای آفرینش است، که اساس همه چیز است.
قباله نظری (Speculative Kabbalism) ریشههای این مکتب در بابل است، اما جرقهای که منجر به ظهور آن شد، کتاب آفرینش (سفر یصیرا) بود.
در این کتاب است که دو عقیده قباله نظری ابراز میشود، که در قرون بعدی تفکر قبالهای را تحت تأثیر قرار میدهد: ارتباط سفیراها با اصول اولیه معقول، که نظام آن به روشنی رسم شده و یک اصل مؤنث در خدا، شخینا، که نه تنها معرف کالبد معنوی بنی اسرائیل است، بلکه معرف روح خود انسان است.
شخینا در عبری، صرفا به معنای «ساکن بودن در» است؛ و در کتاب مقدس از این کلمه برای نشان دادن حضور خدا و تجلی حضور الهی در جهان و انسان استفاده میکند.
مدرسیگری کسل کننده و بیثمر سنت خاخامی، که در اختیار چند تن از خواص بود، با این نظر استاد نام مقدس ـ که فقط شادی و عبادت است که انسان را با خدا متحد میکند ـ ناسازگار بود.
همین که کسی دریافت که خدا در همه چیز حضور دارد میتواند دریابد که شر و ناشادمانی موجود در جهان فقط ناشی از دیدگاه معیوب و قاصر انسان درباره اشیا است، و در خود اشیا نیست."