خلاصه ماشینی:
"گرد و غباری که باد هرروز در آنجا میگذارد ودم هوائی که، در این ساعات شب،آنرا مرطوب میکند،همراه با یک بوی تند خاک نمناک بمشامم میرسید، و در همان حال موهایم،آب دهانم،بدن عرق کردهام،بصورتی نامحسوس بخاک مبدل میشد.
یک بوی خاک نمناک،یک بوی کپک ملایم،این چیزی بود که من حس میکردم زیرا خواب خود را میخوردم،و اینعمل را نه اینکه فکر کنید در حال خواب انجام میدادم(میگویند کسی که میخوابد میخورد)بلکه علت آن این بود که نمیتوانستم چشم بر هم نهم.
و نه اینکه عمل خواب خویش را خوردن، و یا بصورت دیگر نخوابیدن،موجب شود که همانند مردگان به خاک مبدل گردم.
برایش شرح دادم که از هنگامیکه به این خانه آمدهام خواب ندارم:خواب خود را میخورم و محکوم هستم که بخاک مبدل شوم.
ماه،گرم و پرشن،چهرهاش را آشکار ساخت مرد،درحالیکه ماه را نشان میداد، و با دستانش جسد میمون را میکشید،گفت: -این جسم عظیم بیروح تمام خوابش را خورده و بخاک مبدل گشته است،ماه نیز از خاک است،خاکی که قبل از اینکه بتوان با خون میمون آنرا آبیاری کرد،مورچگان بدان دست یافتهاند...
اگر موفق شدم مورچهخوار بشوم،شروع به لیسیدن خاک گلآلود لانه موریانه خواهم کرد، آنقدر لیس خواهم زد تا سوراخی باز شود و من بتوانم زبان خود را در آن فرو برم،آنوقت مورچهها به آن خواهند چسبید،زیرا مورچهها همان خوابی هستند که زنم خورده است،و سپس، وقتی مورچهها مثل ابری دور هم جمع شدند، زبانم را بداخل دها فرو میبرم و همه را یکباره میبلعم،در این موقع زنم بصورت آنچه بود باز خواهد گشت..."