چکیده:
تفسیر و تأویل اساطیر در ادبیات کلاسیک ایران به دلایل زیادی از جمله کفرآمیز
پنداری آنها چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در کنار تأویلات اندک و از هم گسیخته
سنایی، شاعر قرن پنجم، شیخ اشراق، عارف و فیلسوف بزرگ قرن ششم یکی از کسانی است که
با جدیت تمام در پی تفسیر و تأویل اساطیر ایران باستان برآمده است. شیخ اشراق با
این تأویلات میخواهد پیوندی عمیق میان سه فرهنگ مجزا از هم؛ یعنی فرهنگ اسلامی،
حکمت ایران باستان و فلسفه یونان برقرار کند. زیرا وی از یک سو به عنوان مسلمان
معتقد، با فرهنگ اسلامی و عناصر فرهنگی آن از جمله تصوف به خوبی آشناست و از طرف
دیگر به عنوان ایرانی نژاده و اصیل، میراثدار تمدن ایران قبل از اسلام است و نیز
نمیتواند به فلسفه یونان که محصول با ارزش خرد و عقلانیت بشری است، بیاعتنا باشد.
سهروردی با ژرفبینی خاص خود پی برده است کلیت سه فرهنگ به ظاهر مخالف هم نه تنها
تضادی با یکدیگر ندارند، بلکه در صورت اتحاد و سازش میان آنها، می توان به تجربه
ای گرانسنگ برای هدایت و رشد بشریت دست یافت. در این مقاله سعی شده است تلاش و کوشش
این نابغه بزرگ در ایجاد پیوند و سازش جریانهای تفکر بشری که در تأویل وی از
داستان اسطورهای رستم و اسفندیار منعکس شده است، تبیین و دلایل چنین تأویلی ضمن
نشان دادن عناصر فرهنگهای مذکور باز نموده شود. پیداست که در دوره سهروردی این
داستان و دیگر داستانهای شاهنامه به اندازهای مشهور شده بودند که به راحتی و جز
برای اغراض ویژهای در هم ریختن ساختمان آنها سهل و آسان نبود. اما شیخ اشراق با
توجه به ذهنیت خاص خود از عهده این مهم بر آمده و این داستان را ساختارشکنی کرده
است تا بتواند نظرات اشراقی خود را در لابه لای آن باز گوید.
Although، interpretation of the anecdotes has thousands – year history in the west and it is now considerable in the west literature، it has not been paid so much attention in Iran classic literature due to some reasons including their being profane. Along with the scattered and little interpretation by Sanaie، the poet of the 5th century، Sheikh Eshragh، the mystic and philosopher of the 6th century is the last person interpreted and reflected upon the Iran ancient myths. He wants to make a concrete link between three separate dimensions of Islamic culture، Iranian ancient wisdom and Creek philosophy. For he، as a believer Muslim، is familiar with Islamic culture and its components including mysticism in one hand and he is the heritance to the pre-Islamic period as Iranian generated one on the other hand and so can not ignore the Creek philosophy as the result of human valuable reason and wisdom. Souhravardi، with his especial perceptivity، has found that the three mentioned apparently opposing cultures essence is the same and in case of their unification and harmony، Men can have a great experience in Human development and leadership. This article tries to show this great genius attempts for linking the Human thinking follows reflected in his interpretation from the Rustam and Esfandiar Story، revealing and the reasons for such interpretation while showing the elements of the cultures said above. It is clear that during Souhravardi day، this story and Shahname stories were famous in such a way that،deconstructing them was not an easy task except for some specified reasons but، Sheikh Eshragh could do so by his special thought background and broke the structure of this story aimed at finding his views within the layers of it.
خلاصه ماشینی:
اما شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی از جمله متفکرانی است که با درایت و اگاهی تمام سعی کرده است این سه جریان مجزا از هم را در یک مسیر واحد قرار دهد و با زنده کردن عناصر فعال و پویای هر یک از آنها، اولا شکاف عمیقی که در طی قرون متمادی بینشان ایجاد شده بود، پر کند، در ثانی با سازش و اتحاد آنها تجربهای گرانسنگ برای رشد فکری و معنوی بشریت ارایه نماید.
» (همان، 19ـ20) اگر سهروردی در لابه لای آثار خود از بزرگان یونان مانند فیثاغورث، امپدکلس، افلاطون و ارسطو، فرزانگان ایران چون زرتشت، جاماسب، کیخسرو و بزرگمهر و عارفان اسلامی نظیر ذوالنون مصری، سهل تستری، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی تجلیل میکند و اندیشههای آنان را میستاید، تعمدی ژرف و عمیق دارد و پیداست که میخواهد این طیف گسترده را در یک مسیر واحد؛ یعنی جاده حقیقت و اشراق قرار دهد.
9 اما در گزارش سهروردی جز این دو موردی که ذکر کردیم؛ یعنی تعبیر دو پاره تیر گز به پر سیمرغ و پر گسترانیدن سیمرغ از درخت طوبی و روییدن نباتات از اثر پر او، در همین رساله عقل سرخ و در بیان چگونگی تولد و پرورش زال به آن اشاره شده است.
به عنوان مثال، در روز دوم نبرد، اسفندیار چون میبیند رستم پس از جنگ روز نخست صحیح و سالم سوار بر رخش بر آوردگاه قدم میگذارد، میگوید: شنیــدم که دستان جــادو پرست به هنــگام یازد به خــورشید دست چنان که نشان خواهیم داد، سیمرغ در یک سطح معنایی گزارش سهروردی، خورشید عالم حس است که با این بیان اسفندیار هم خوانی دارد.