چکیده:
در این مقاله کوشش شده است تا دیدگاه دورکیم به عنوان اولین جامعه شناسی که با تحقیقات تجربی به بررسی کج رفتاری پرداخته مطرح شود. چون آثار دورکیم در مورد کج رفتاری در کتاب های گوناگون او مانند: خودکشی، تقسیم کار و اصول و قواعد و روش تحقیق به شکل پراکنده دیده می شود در این جا یک جمع بندی نسبتا فشرده از نظر او درباره کجرفتاری مطرح گردیده است.
به طور کلی او کج رفتاری را به ساخت جامعه مربوط می سازد، و مسئله همبستگی گروهی و رابطه آن با کجرفتاری را عنوان می کند. از نظر دورکیم کجرفتاری در قالب ساخت های اجتماعی و با در نظر گرفتن خصایص انسان و رابطه ای که میان او و جامعه وجود دارد واقع می شود.
بنابراین کجرفتاری یک پدیده اجتماعی در نظر گرفته شده است و اصولا از نظر دورکیم جامعه مسئول رفتار فرد است. یعنی جامعه باید بتواند نیازهای زیستی و روانی فرد را طوری پاسخ دهد که میزان کجرفتاری در حد متوسط باشد. لازم به ذکر است که نظر دورکیم کجرفتاری دارای کارکرد بوده و نمی توان جامعه ای بدون کجرفتاری در نظر گرفت. حداقل کارکرد کجرفتاری ایجاد تغییرات اجتماعی است ...
خلاصه ماشینی:
"البته دورکیم تحت تأثیر کنت و کتله و پیشینیان خود قرار داشته است اما اولین فردی است که از روش تجربی برای تبیین پدیدهء خودکشی به عنوان یکی از اشکال کجرفتاری استفاده میکند و یک نظریه جامعهشناختی ارائه میدهد.
از دیدگاه دورکیم کجرفتاری در جامعه دارای کارکرد است به همین دلیل است که یک واقعیت نرمال محسوب میشود و دوام دارد از جمله کارکردهایی که برای کجرفتاری بر میشمرد عبارتند از: 1-مشخصنمودن حدود مرز رفتار 2-باعث افزایش همبستگی گروهی میشود چون افراد خود را در معرض خطر احساس میکنند لذا باهم برای مقابله با آن متحد میشوند.
یعنی تعداد خودکشیها در یک جامعه رابطهای با بیماران روانی در آنجامعه ندارد و در مورد افرادی هم که دارای نقایص ذهنی یا عقبافتادگی ذهنی هستند همین امر صدق میکند و حتی اگر عدهای از آنها دست به خودکشی بزنند،علت آن عکس العملهای اجتماعی دیگران به آنهاست (Durkheime,Suieide:A Stidy In Sociology,PP.
یعنی میزان نارضایتی از وضع موجود افزایش مییابد و در نتیجه موارد کجرفتاری هم تحت تأثیر آن قرار میگیرد او معتقد است که مطابقت نقشهای اجتماعی یا تواناییهای بیولوژیکی در یک جامعه نسبتا سالم از جانب روح جمعی مورد تأیید قرار میگیرد و نظارت اجتماعی یعنی نظارت بر رفتار کسانی که دارای ضعف بیولوژیکی هستند-که دورکیم بر جامعهپذیر ساختن مناسب آنها تأکید دارد-بیشتر میگردد.
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که آیا دورکیم به وجود نابرابری طبیعی در جامعه-معتقد است؟او هم مانند فونکسیونالیستهای بعدی(مثلا پارسنز و مرتن)نابرابری طبیعی را میپذیرد و بر جامعه انکار نمیکند و معتقد نیست که همه نابرابریها باید از میان بروند،بلکه معتقد است موقعیت هرکسی در جامعه تحت تأثیر استعدادها و کوشش او باید قرار داشته باشد."