خلاصه ماشینی:
"دل روشن من چو برگشت از اوی سوی تخت شاه جهان کرد روی که این نامه را دست پیش آورم ز دفتر به گفتار خویش آورم زمانه سرائی پر از جنگ بود به جویندگان بر جهان تنگ بود به شهرم یکی مهربان دوست بود تو گفتی که با من بیک پوست بود مرا گفت خوب آمد این رای تو به نیکی گراید همی پای تو نوشته من این نامهء پهلوی به پیش تو آرم مگر نغنوی گشاده زبان و جوانیت هست سخن گفتن پهلوانیت هست شو ان نامهء خسروی باز گوی بدین جوی نزد مهان آبروی37 این نکته که از بیت مستفاد میشود یعنی وجود جنک در آن مناطق خود قرینهء دیگری بز سالهای مقارن شروع شاهنامه است زیرا در سال 173 هجری میان سیمجوریان و فائق الخاصه یا ابو العباس تاش سپهسالار جنک و خلاف بود و عتبی وزیر کشته شدو جنک سپاهیان سامانی با امرای آل ابویه نیز در همین حدود است47 با توجه بآنچه گذشت ارادهء فردوسی و تشویق دوستش محرک اولیهء او به سرودن شاهنامه بوده است و نه چیز دیگر ثانیا-به فرض که سفری«سوی تخت شاه جهان»کرده باشد آن شاه جهان محمود نیست و آن پایتخت غزنین نه باین دلیل که میدانیم فردوسی هنگام شروع به سرودن شاهنامه جوان بوده است و خود این موضوع را تصریح میکند پس چنین تاریخی با زمان شاهی محمود مطابقت نمیتواند داشته باشد چه فردوسی در آخرین تجدید نظر در شاهنامه در پایان داستان یزدگرد میگوید که سال 004 هجری این کار را بپایان رسأنیده است: ز هجرت شده پنج هشتاد بار که گفتم من این نامهء شاهوار از طزف دیگر مکرر از رنج 53 و حداقل 03 سالهء خود در سرودن شاهنامه نام میبرد."