چکیده:
چگونه می توانیم فهم بهتری از محتوای اندیشه سیاسی اسلام یا مسلمین در گذشته یا حال داشته باشیم و به توضیح بهتری از این اندیشه های سیاسی دست یابیم؟ نظریه سازی می تواند با سوالی درباره مطلب و چیزهایی که می خواهیم بهتر بفهمیم آغاز شود. این مقاله به بهره گیری از آموزه های بین الاذهانی متفکران مسلمان، از روش قیاسی و سپس با رجوع به اجزای پراکنده و متنوع این اندیشه ها در جریان ها، متفکران و آثار مرتبط این حوزه از روش استقرایی کوشیده است تا به فهمی دستگاهمند از اندیشه های سیاسی اسلام دست یابد. سپس ارکان سه گانه دین اسلام یعنی اعتقادات و اخلاقیات و احکام به عنوان مسلمات و یقینیات، به مثابه نقطه اطمینان بخش و سکویی مطمئن برای جستاری نظری در اندیشه سیاسی اسلامی قرار گرفته است. از این رو در اندیشه سیاسی اسلامی نیز اعتقاد سیاسی، اخلاق سیاسی و فقه سیاسی از ارکان تلقی شده است. ضمن شرح مختصر این سه، تعاملات شش گانه آن ها شناسایی و تاثیرگذاری های هر یک از آن ها بر دیگری در متن واقعیات فرد، جامعه و دولت تئوریزه شده است. در درون هر یک از این تعاملات شش گانه فروعات دیگری نیز شناسایی و سازماندهی نظری شده است. کثرت موضوعات هر یک از سبدهای سه گانه و تعاملات شش گانه، در درون سه قالب اسلام حق، اسلام محقق در نظر دانشمندان و اسلام محقق در عمل مسلمانان و اسلام محقق در عملکرد دولتمردان موجب شده است تا جستار نظری حاضر در مقام توضیح اندیشه و در مقام تولید اندیشه انعطاف داشته باشد. وجه انتقادی و رهایی بخشی آن در قدرت فاصله افکنی بین وضعیت موجود مسلمانان و وضعیت مطلوب اسلام است. به این ترتیب شناسایی قله های مطلوب و آرمانی در اسلام حق و نفس الامری دین به نوعی ساختن «مفاهیم خالص» می ماند که به مادر مطالعات پژوهشی مدد می رساند و فراتر از آن در کار سیاستگزاری اجرایی و طراحی نظام سیاسی مطلوب یاری می دهد، به نحوی که پژوهشگر یا سیاستگزار بداند در هر سبد معرفتی و تعاملات شش گانه بدنبال چیست؟ و چه تاثیرگذاری ها و تاثیرپذیری هایی را می توان انتظار داشت؟
خلاصه ماشینی:
"اکنون مدعا آن است که در معرفت سیاسی اسلام نیز این ارکان سهگانه تکرار میشود و ما به ترتیب عقاید سیاسی، اخلاق در سیاست و احکام سیاسی برخورد میکنیم.
فقه سیاسی از نظر شکلی، یکی از ارکان سهگانه الگو را تشکیل میدهد و دست کم یک سوم محتوای معرفت سیاسی اسلام در این بخش نهفته است؛ اما در واقع فقه سیاسی، فربهترین بخش و بیشترین حجم معرفت سیاسی را به خود اختصاص میدهد، از حیث اثرگذاری ابتدا فقه سیاسی سپس اخلاق سیاسی و کتب اندرزنامه نویسی و سپس کلام و فلسفه سیاسی در زمرۀ نازلترین اثرگذاری در سیاست عملی ارزیابی میشود (رجایی، 1373، ص 131).
این تعاملات هم در اسلام حق آنگونه که در آیات قرآن و سنت پیامبر(ص) و معصومین تشریح شده، قابل تصویرپردازی است؛ و هم در اسلام نظری آنگونه که عالمان مسلمان در نحلههای سهگانه عقاید، اخلاق و احکام به آن پرداختهاند؛ و هم در اسلام محقق در عمل و عملکرد مسلمانان و دولتمردان که به طور عینی در جریان بوده یا هست، پژواک پیدا میکند.
این قدرت انعطاف نشان میدهد به رغم آن که همه متفکران به این سه سبد معرفتی توجه دارند، چگونه در متفکری چون غزالی، اخلاق وجه غالب الگو و در متفکری دیگر چون فارابی وجه عقلانی و کلامی و فلسفی وجه غالب و یا در ماوردی وجه غالب، فقه سیاسی است؛ یعنی در یکی فقه حداکثری، در دیگری اخلاق حداکثری و در دیگری کلام حداکثری است و یا متفکری در یک دوره با رویکرد غالب فقهی و در دورهای دیگر دارای تمایلات اخلاقی و عرفانی است."