چکیده:
دیگری» مفهومی است که توجه به آن با آثار کسانی چون هوسرل، هایدگر، سارتر (در حوزه فلسفی) و باختین (در حوزه ادبی) آغاز گردید. توجه به این مفهوم، سبب ایجاد چشم اندازهای جدیدی در مباحث فلسفی و ادبی گردید. نویسندگان این مقاله، با استفاده از آرا باختین و جایگاه «دیگری» در اندیشه او، داستان هایی از شاهنامه را که رستم در آنها حضور دارد، بازخوانی کرده؛ افق های تازه ای پیش روی خوانندگان گشوده اند. بر این اساس داستان های شاهنامه را می توان به سه دسته زیر تقسیم کرد:
الف) داستان هایی که در آن سخن از حذف و غیاب دیگری است: این داستان ها بیشترین حجم شاهنامه را به خود اختصاص داده اند.
ب) داستان هایی که در آن تلاش بر حفظ و عدم غیاب دیگری است: تنها نمونه این داستان ها در شاهنامه، داستان رستم و اسفندیار است؛ داستانی که در آن دو هماورد ـ که هر دو چهره ای نیک و اسطوره ای دارند ـ هرگز راضی به حذف و غیاب دیگری نیستند.
ج) داستان هایی که در حد فاصل این دو قرار می گیرند: مانند داستان رستم و سهراب، که در آن می توان عناصر داستان های حماسی و داستان های تراژدی را با هم مشاهده کرد.
'Other' is a concept attentions to which were attracted through the works of scholars such as Husserl، Heidegger and Sartre (in philosophy) and Bakhtin (in literature). Attention to it provided new perspectives for philosophical and literary debates. Using Bakhtin's views، and the status of the 'Other' in his thinking system، the present article reads the stories of Shahnameh where Rostam is present، and offers new horizons to the readers. Considering presence or absence of the 'Other'، the stories of shahnameh can be divided into three groups:
a.The stories indicating exclusion or absence of the 'Other'.
b.Shahnameh mostly consists of the stories of this type
c.The stories stressing on non-absence and maintainance of the 'Other'. The only instance is the story of Rostam and Esfandyar، where the two opponents – both good and mythical – never wish the other to be excluded.
d.The stories intermediating a & b types، like the story of Rostam and Sohrab containing the elements of both epic and tragedy.
خلاصه ماشینی:
در این مقاله با استفاده از روش باختین و تمرکز بر مفهوم دیگری و نقش گفتگو، به مطالعهی داستانهای شاهنامه میپردازیم تا نه تنها چشماندازی تازه بر روی این داستانها گشوده شود، بلکه با استفاده از نظریههای این متفکر روسی، تعاریفی تازه و دیگرگون از حماسه، تراژدی و غمنامه ارائه گردد؛ بدین معنا میتوانیم حماسه را ژانری بدانیم که حضور دیگری نه تنها در آن احساس نمیشود، بلکه همواره سخن از غیاب دیگری است؛ زبان چنین ژانری نیز طبعا زبانی یکسویه خواهد بود که باید آن را رجزخوانی دانست.
نمونههای چنین عملی در شاهنامه کم نیست؛ در همان داستان وقتی پهلوانی چنگش نام به نبرد رستم میآید و از رستم نامش را میپرسد، رستم که گویی برای جنگ و کشتن هماورد خویش شتاب دارد، از دادن پاسخ تن میزند: بدو گفت چنگش که نام تو چیست؟ نژادت کدامست و کـام تو چیست؟ بدان تا بدانم که روز نبرد کرا ریختم خـــــــــــون چو برخاست گرد بدو گفت رستـــم که ای شور بخت کــــــه هرگز مبادا گل آن درخت کجــــــا چـون تو در باغ بار آورد چـــــــو تو میوه اندر شمار آورد ســـــــر نیزه و نام من مرگ تست سرت را ببــاید ز تن دست شست (همان: 391) گفتگو، حضور دیگری و تراژدی(4) اینکه چرا باختین به آثاری که در قالب تراژدی خلق گردیدهاند، توجه نکرده و اثری شایان توجه در این باره ننوشته، جای شگفتی است زیرا در میان ژانرهای مختلف ادبی، تراژدی به دلیل وجود عناصری چون مکالمه، گفتگو و حضور انکار ناپذیر دیگری، بیشترین خویشاوندی را با نظریات باختین دارد.