چکیده:
هر نوعی از انواع متعدد هنر – شعر، داستان کوتاه، رمان، نثر- تحت حمایت سبکی خاص و مستقل، یک نظام نوشتاری تلقی می شود که مبتنی بر مناسبات و انتظارات ساختاری و تنظیمات زبانی و به صورت کلی متکی بر پیشینه ی نظریه های ادبی مستقل و خاص خود می باشد. بدیهی است، بداعت یک سبک، مدیون استقلال و تازگی تئوری های پیشاساختاری است که واقعیت آن سبک را به عنوان جریانی خاص و با قابلیت پیروی و تداوم تضمین می کند. طرح ساختاری مستقل با شیوه های زبانی سنجیده و نو، همراه با جهان نگری بعدپذیر، اساسا پیش فرض و حداقل شرطی است که هر سبک جدید و تازه ای برای به دست آوردن استقلال خود نیازمند آن است. شعر معاصر به رهبری نیما و پیروان او سپهری و فروغ، متکی بر مشخصه های هستی شناسیک و زیباشناسیک است که واقعیت آن را به عنوان یک جریان ریشه دار و با قابلیت پیروی و تداوم و از همه مهمتر با استقلال و هویت، نشان می دهد. در این مقاله، اشتراکات ساختاری شعر نیما، سپهری و فروغ که ارتقا دهنده و اثبات کننده استقلال و تمایز شعر آنها از سطح شعر کلاسیک است، ارزیابی می شود. اسطوره شکنی ساختار، مرکزیت گرایی در نظام صوری، پایان پذیری خلاق، واقعیت گرایی خلاق، استبدادگریزی معنا، انتزاع گرایی در زبان، شعارگرایی در زبان و تعهدگرایی، از مهمترین نشانه های اشتراک ساختاری در شعر نیما، سپهری و فروغ است.
Being attributed to an especial and autonomous style، every literary genre – poetry، short story، novel، and prose – is considered as a writing system، that relies on the structural relations and expectations، linguistic arrangements، and in general، its own backgrounds of literary theories. Obviously، any style owes its newness to the autonomy and newness of the pre-structural theories which guarantee its reality as a special stream of the capability to be followed and continued. To offer an autonomous structure with mature and innovative ways of expression and a world-view capable of receiving new dimensions is basically a presupposition and a precondition for every new style to attain its autonomy. Contemporary poetry under the leadership of Nima and his followers – Sepehri and Forouq – relies on the ontological and aesthetic features conveying its reality as a deeply rooted stream of the capability to be followed and continued، and the most important of all، as a stream of autonomy and identity. The present article evaluates the structural sameness of the poetry of Nima، Sepehri and Forouq which distinguishes their poetry from the classical one. Demythologizing of the constructions، centralism in formal systems، innovative endings، innovative realism، avoiding the meaning totalitarianism، abstractionism in language، agitation through language، and commitment to humanity are the evidences of structural sameness of their poetry.
خلاصه ماشینی:
چگونگی تحولات، اشتراکات و ویژگیهای شعر معاصر در سه حوزهی ذکر شده و در شعر سه شاعر برجسته نیما، سپهری و فروغ که ارتقا دهنده و اثبات کننده حیات و استقلال این جریان ادبی، از قلمرو شعر کلاسیک است، مهمترین سوالی است که در این مقاله مورد ارزیابی و چند و چون قرار خواهد گرفت.
که در کتابهای دیگر مورد بحث واقع شده است، میتوان سنتشکنی ساختار، واقعیتگرایی خلاق، مرکزیتگرایی و حضور جملات ادواری را از واقعیتهای نظری و اشتراکات ساختاری شعر شاعران معاصر، به صورت عام و شعر نیما، سپهری و فروغ به صورت خاص تلقی کرد.
در ساختار شعر معاصر، همه واقعیت بیرونی (طبیعت و اجتماع) به یک واقعیت مصنوع و دوباره خلق شده بدل میگردد و این فاصله گرفتن از سطحی انگاری رئالیستی شعر کلاسیک است که ماحصل ذهن شاعران معاصر به خصوص نیمایوشیج است.
باز بودن ساختار و گریز از ساختمان پذیرفته شده کلاسیک، توان ذهنی شاعران حوزه شعر معاصر را برای انتزاع گرایی در زبان تقویت کرد.
هـ) واقعیت گرایی خلاق که عبارت است از تصعید عناصر طبیعت بیرون به سطح هنر مصنوع شعر، از نظریههای ادبی شعر معاصر است؛ به طوری که نیما به کرار در آثار منثورش، شاعران را به الهام گرفتن ازطبیعت همراه با خلاقیت هنری تشویق کرده است.