خلاصه ماشینی:
"تو آن رنگین گل باغ محبتهای یزدانی نشانی از شفقتها و رحمتهای رحمانی تو آنی کز نجات فرد بیماری،ز چنگ مرگ، شکوفد بر لبانت عنچهء لبخند تو آنی کز پی بخشیدن جائی به یک انسان به جانش قلب بیمار دگر را میزنی پیوند تو آنستی که گر بینی شکوفد غنچهء نوزاد سرا پای وجودت میشود خرسند *** و لیکن گونهای از تو ز راه خودپرستیها،هواها،خودپسندیها لگدمال هوس بنموده آئین سعادت را به دشت زندگی افشانده او بذر قساوت را زده بر شاخهاش پیوند،آثار شقاوت را و با امیال خودخواهی بفرمان هواها،خودستائیها زند دامن به هر سو آتش جنگ و عداوت را بسوزاند میان آتش سوزان هزاران پیر و برنا را و سرمست از پی فخر و مباهات و تکبر میدهد فرمان کشتنها!
نمیدانم کدامین را کنم باور؟ و انسان با چنین خوئی زده بر چوبهء داری صفات آدمیت را و در گور هواها،خودسریها کردهاش مدفون و خواند بر مزارش با هزاران حیله و افسون سرود افتخارات دروغین را"