خلاصه ماشینی:
"توصیفناپذیری وحی در نگاه پیامآوران ادیان و تبیینناپذیری انکشاف دینی در منظر عارفان، همگی به معنای آن است که در گزاره«خدا الف است»الف،هر محمولی که باشد،از این منظر (الهیات سلبی)گزاره مذکور را به گزارهای کاذب بدل خواهد کرد؛ازاینرو،گزاره«خدا وجود دارد» نیز به این اعتبار کاذب خواهد بود،چه آنکه در توصیف امری نامتناهی و توصیفگریز از محمولی که ناظر به توصیف نظام طبیعی است بهره جسته است حال آنکه تجربه عارف،تجربهء«از خدا»نیست تا در آن دو مؤلفه«عارف»و «معروف»که از ملزومات شکلگیری فرآیند شناخت به شمار میرود،حضور داشته باشد،بلکه در این تجربه امکان انقسام و تجزی میسر نیست و آنچه هست،خداست.
تناقضاتی از قبیل خیرخواهی خداوند و وجود شر در جهان،تغییرناپذیری حقیقت الوهی و فعالیت و حضور او در جهان،انسانوارگی و نامتشخص بودن او که سرمایههای یک شکاک به شمار میروند، همگی ناشی از تفسیر حقیقی گزارههای دینی مرتبط با این مضامین است؛ازاینرو استیس معتقد است:فهم ماهیت نمادین همه گزارههای الهیات ثبوتی میتواند در مواجهه با شکاکان،راهحلی موفقیتآمیز پیش پای متکلمان قرار دهد.
براساس این مبانی،استیس معتقد است:هیچ استنتاجی در چارچوب مفاهیم نظام طبیعی هرگز نمیتواند مثبت امری در نظام سرمدی باشد؛ازاینرو،برآیند هیچ استدلالی،اثبات برهانی وجود خداوند نخواهد بود(گرچه شواهد دیگری در اثبات وجود او متصور است)و از سویی دیگر انکار وجود خداوند نیز از طریق هیچ استدلالی منطقی قابل اثبات نیست و به عبارت دیگر،حقیقت دینی فارغ از ساحت نفی و اثبات به سر میبرد."