خلاصه ماشینی:
"نکتهء مهمتر آن است که ما باید چه کار کنیم تا عملکرد این واحد بهتر شود؟"آیا او باید همانطور که مدیرعامل میگفت،بر کار سخت و اجرای دقیق استراتژی تمرکز کند یا اینکه از تیم رهبری بخواهد تا یک استراتژی جدید تدوین کنند؟اگر موضوع اصلی اجرای استراتژی است،او چگونه میتواند به پیشرفت شرکتش کمک کند؟آیا او باید به این ضرر پایان دهد و شرکتش را بفروشد؟مدیرعامل واقعا سردرگم شده بود و نمیدانست که سرانجام عملکرد شرکتش به سطحی که مدیران در طرح استراتژیک خود پیشبینی کرده بودند، خواهد رسید یا خیر.
عمده فرآیندهای مورد استفادهء شرکتها برای تدوین طرحها، اختصاص منابع و پیگیری عملکرد،باعث میشوند که تصمیمگیری برای مدیران در این خصوص که شکاف میان استراتژی و عملکرد به دلیل برنامهریزی ضعیف،اجرای ضعیف، هر دو یا هیچکدام است،با دشواری زیادی روبهرو شود.
از نظر ما مفید است که مستقیما حجم بالقوهء سود هر بخش تخمینزده شود و سپس تغییرات در حجم و رشد آن پیشبینی گردد؛سپس هر واحد کسب و کار سهم خود در این سود بالقوه را در طول زمانی مشخص برآورد میکند و یک الگوی مناسب را برای تعیین جایگاه شرکت تدوین سهم زیادی از این سودآوری را از آن خود نمایند و حتی به سودی فراتر از حد میانگین برسند.
درواقع آنچه که خیلی مهم است،آن است که این چارچوب زبانی مشترک برای ارتباط میان هستهء مرکزی شرکت و واحدهای کسب و کار آن ایجاد نماید تا همهء تیمهای استراتژی،بازاریابی و مالی این زبان را درک کرده و از آن استفاده نمایند."