چکیده:
این مقاله تلاش کرده است تا با ارجاع به نظرورزیهای کارل یاسپرس (در تعریف دانشگاه) و خوزه لرتگایی
گاست (در تعریف فلسفه) زمینه ای برای ورود به بحث شرایط امکان (به مفهوم کانتی آن یعنی چارچوب ضروری
برای امکان ظهور چیزی) آموزش فلسفه در دانشگاه را فراهم آورد. در جهت چنین رویکردی» مقاله در دو قسمت
کوتاه و به هم پیوسته سامان داده شده است. قسمت اول مقله با ارجاع به کتاب ایده دانشگاه یاسپرس, اهم
ویژگیهای دانشگاه به مثابه ایده, (یا معنای دانشگاه) را که در مقابل وضع موجود دانشگاه به مثابه نهاد یا انستیتو
قرار داردء مورد بررسی قرار داده است. در قسمت دوم مقاله که با ارجاع به کتاب فلسفه چیست؟ گاست و روایت او
از" فلسفه به مثابه دلتنگی " صورتبندی شدهء بحث شده است که فلسفه به مثابه دلتنگی, دلتنگی برای جایی که
نیست در واقع روایت دیگری از به هست آوردن نیستی؛ آشکار ساختن غیاب, گردانیدن ناممکن و پدیدار
ساختن اقیانوسی است که فقط قله آن پیدا است. مقاله با استخراج این نتیجه به سرانجام رسیده است که شرایط
امکان آموزش فلسفه در دانشگاه را میتوان عبارت دانست از پدیدار شدن و برجسته شدن ایده دانشگاه» به مثابه
حریمی که نگاهبانان حقیقت در آن گروه آمدهاند تا در آن آزادانه به تحقیق و تدریس بپردازند, و ایده فلسفهء به
مثابه نارضایتی از واقعیت موجود و دلتنگی برای جایی که اینجا نیست.
خلاصه ماشینی:
"زیرا احکام تابع اسما است،او نه مؤمن کامل الایمان است و نه کافری که به حد کفر رسیده و متصف به تمام صفات کافر باشد و نه منافق است که حد نفاق بر وی صادق نیست؛بنابراین،در دنیا در منزلتی میان منزلت ایمان و کفر است اما منزلتش در آخرت چیست؟آیا میان بهشت و جهنم،یعنی در اعراف است یا پس از تعذی و کیفر دیدن مناسب با معصیتش،با مؤمنین در بهشت است،یا با کفار مخلد در آتش یا با منافقین مخلد در درک اسفل آتش است؟از مکتوبات خود او و همچنین از نوشتههای موافقان و همفکرانش دلیل و شاهدی در دست نیست،ولی طبق نوشتۀ مخالفانش،او معتقد بوده است که مرتکب کبیره اگر بدون توبه از دنیا برود،مانند کافران مخلد در آتش خواهد بود،چنانکه عبد القاهر بغدادی نوشته است: «واصل و عمرو در تأبید عقاب صاحب کبیره در آتش،با قول به اینکه او موحد است،نه مشرک و کافر،با خوارج موافقند.
134 اما از آنجا که آثار واصل از بین رفته و آنچه از وی میدانیم،از نوشتههای دیگران و بیشتر از مخالفان اوست،اظهارنظر قطعی دربارۀ عقیدۀ وی در این مسأله سیاسی-دینی حاد که در زمان او از مسایل بسیار پیچیده و مورد اختلاف امت اسلامی بوده است،مخصوصا با توجه به آنکه قبلا دربارۀ ارتباط وی با زیدیه و نظر منفی او نسبت به بنی امیه و شهادت او به امامت و خلافت امیر المؤمنین علی(علیه السلام)گفته شد، بسیار سخت است و اصولا اظهارنظر قطعی ممکن نیست."