چکیده:
هدف تحقیق حاضر بررسی مفروضات معرفتی عصر پست مدرن و نشان دادن سازگاری آن با دین
است.در این رابطه بیان خواهد شد متفکرین پست مدرن با متمایز ساختن مبانی معرفتی خود نسبت به فیلسوفان
عصر جدیدجهان بینی جدید و متفاوتی برای انسان مطرح نمودند که در مقایسه با عصر جدید ادمی آزادی بیشتری
بدست میآوردانسان جهان را خود میسازد نه اینکه پرده ازجهان ساخته شده کنار میگذاردرواج جهان بینی
مذکوردر پست مدرن معلول مبانی معرفتی دوره مذکور است.نفی عینیگرایی معرفتی در مقابل التزام به
معرفتشناسی قالبگرا, نفی نقش منفعلانه و بیطرفانه ذهن در فرایند معرفت و در عوض التزام به نقش فعالانه آن
و نفی استقلال ذهن و عین؛ نقد میناگرایی و در نهایت ارائه تصور جدید از حقیقت از ویژگیهای مهم
معرفتشناسی در عصر پستمدرن است. نگرش متفاوت به عقل و منزلت آن و چیستی حقیقت تمایز بنیادی میان
پستمدرن و عصر جدید است. در نوشته حاضر ضمن بررسی مختصر مفروضات معرفتی عصر پستمدرن» لوازم
دینی آن مورد بحث قرار خواهد گرفت. برخی پستمدرن را بهخاطر نوع جهانبینیای که در مقابل انسان معاصر
قرار میدهد با جهانبینی دینی متعارض میدانند و لذا پستمدرن را تهدیدی علیه دین مینگرند. برخی مخالف این
نظراند وجهانبینی پستمدرن را زمینهساز یک فرصت معرفتی برای دین میدانند. در این رابطه نشان داده خواهد
شد عواملی که مورد استناد اندیشمندان پستمدرن قرار میگیرد در آموزههای دینی نیز مورد استناداست و تلاش
فردی مبتنی بر عقل به شناخت منتهی نمیشود.بلکه معرفت از مقولاتی است که در تعامل جمعی شکل میگیرد.
خلاصه ماشینی:
"زیرا این وحدت نزد کانت امری استعلایی است و او هرگز مرجع وجودی این امر استعلایی را معین نکرده است؛ازاینرو،مرلوپونتی با تعبیری تازه از ادراک حسی امکان فراروی از شرط استعلایی کانت را فراهم میکند: «منظور من از اولیت ادراک،آن است که تجربۀ ادراک به معنای حضور ماست در لحظهای که اشیا،حقایق و ارزشها برای ما ساخته میشوند و لذا ادراک نوعی لوگوس درحال تکوین است که در ورای هر نوع جزمیت،شرایط خود عینیت را به ما میآموزد و رسالت نظر و عمل را پیش روی ما مینهد.
در روش پدیدارشناسی مرلوپونتی،به پیروی از هوسرل،احساس به وسیلۀ علم فیزیولوژی یا فیزیک قابل تبیین نیست بلکه ادراک بما هو هو فعلی است که یکباره دریافت اشیا را برای ما مقدور میکند و در این واقعه گام اول همان مواجهۀ حواس با جهان است: «اینکه هر حسی باید یک عالم کوچک درون عالم بزرگ بسازد،نه تنافی دربر دارد و نه ناممکن است و به واسطۀ جزیی بودنش برای کل ضروری است و به کل گشوده میشود».
9 احساس،نخستین مرحلۀ ارتباط ما با جهان است و چون این احساس بستگی تام به بدن دارد و هر بدن متمایز از دیگر ابدان است،پس هر احساسی نیز به منزلۀ یک امر وحدانی عالم را به نحو خاصی متجلی میکند و لذا میان عوالم گوناگونی که از طریق حواس بر ما گشوده میشود،وحدتی حسی برقرار است که رویارویی ما را با عالم میسر میسازد.
متعلق ادراک نیز به نظر مرلوپونتی به sensa (دادههای حسی)نزد تجربیمذهبان قابل تحویل نیست و به متعلق فاهمه نزد عقلیمذهبان نیز فروکاسته نمیشود بلکه متعلق ادراک همان ماهیت شیء است که ادراک با جهت التفاتی نهایتا در آن مستهلک میشود چهرۀ انضمامی شیء واقعیت آن است که با حیث انضمامی سوژه یعنی تجسد آن ملازمت تام دارد."