خلاصه ماشینی:
") -فصل پنجم،با عنوان«یک لحظه این شکلی،یک لحظه اون شکلی»از لحظهای شروع میشود که پیرزن و پلیس ومرغ به هوش میآیند و متوجه میشوند که موتور تبدیل به چیز عجیبی شده که به طور همزمان شبیه قایق،موشک،سطلزباله،عینک،دلفین،موبایل و قاب عکس است.
چهقدر مرغه بهش اهکرده بود!پلیسه به پیرزنه گفت:دو ساعته که بوی اه میاد اون وقت تو تازه فهمیدی؟»پیچیدگی کنش گفتاری این تکه دراینجاست که پیرزن به چادر گربه اشاره میکند،در حالی که میدانیم گربه چادر ندارد یا دست کم پیش از این به این موضوعاشاره نشده است و به محض گفتن این عبارت متوجه چادر خودش میشود که کثیف شده است،در حالی که پلیس فورا بعدزمانی برای آن پدید میآورد،اما صرفا در دیالوگ و نه در توصیف داستانی.
وقتی که همه روی آب میآیند پلیس با شیرجهای به زیر آب برمیگردد(این کاشت برای آناست که بعدا هنگامی که موش نیاز به کمک دارد در زیر آب حاضر شود و عجیب است که اینجا نویسنده کاشت شیرجهیپلیس به داخل آب را قرار داده است،زیرا بنا به منطق کلی اثر نباید چنین اشارهای صورت میگرفت و پلیس خیلی ناگهانیمیتوانست در زیر آب ظاهر شود.
نویسنده توصیفات کم و بیش متناقضی را عرضه میکندکه تجسم داستانی را از سطح تجسم نقاشانه فراتر ببرد و به همین دلیل هم میتوان گفت تصویری که در صفحهی 128کتاب از روباه تغییر شکل داده ساخته شده است(فارغ از اینکه اساسا تصویرسازی خوبی نیست)در تعامل با ساختار داستانعمل نمیکند و لازم بوده است نویسنده به ناشر توصیه کند که در این بخش تصویری ارایه نشود."