چکیده:
نسبت فلسفه اسلامی با هنر از جمله مهم ترین، بنیادی ترین و، در بعدی، غامض ترین مسائل جاری حوزه مطالعاتی فلسفه هنر در ایران است. روند رو به رشد مطالعات نظری هنر در بیست سال گذشته، موضوعات بسیار گسترده و جدیدی در عرصه مبانی تئوریک هنر آفرید. غالب این موضوعات محصول آشنایی بخشی از متفکران ایرانی با مباحث گسترده نظری هنر در غرب بود که از ترجمه این متون حاصل می شد. نظام آموزشی مطالعات عالی کشور نمی توانست نسبت به این معنا بی تفاوت بماند. در عین حال، افزونی رشته های هنری در نظام دانشگاهی که اغلب عملی و کاربردی بود، در کنار رشد مباحث نقد در مطالعات آکادمیک دانشگاهی و نشریات، ضرورت تاسیس رشته هایی که مبانی نظری هنر را در کنار رشته های عملی تحلیل کند، ایجاب می نمود. تاسیس رشته هایی چون پژوهش هنر و فلسفه هنر در حوزه تحصیلات تکمیلی دانشگاه ها و نشر روزافزون کتب فلسفی هنر توسط نهادهایی چون فرهنگستان هنر، محصول وقوف بر این نیاز و تلاش در جهت رفع آن بود. برگزاری نخستین دوره ها در این حوزه آرام آرام سوالات بسیار مهمی در برابر دیدگان مسئولان و مجریان نهاد: آیا می توان در تعلیم این مباحث، صرفا، مبانی فلسفی هنر در غرب، از گرگیاس (در رساله «درباره هلن ») تا نظرات جرج دکیی را در ارائه آخرین نظریه بنیادی در تبیین ماهیت هنر (Institutional Theory( تدریس و تعلیم نمود؟ در حوزه های علوم فنی چنین سوالی به سادگی در تیررس دید طراحان قرار نمی گرفت، اما در قلمرو فلسفه اسلامی در ایران، که از جمله مهم ترین و بالنده ترین حوزه های فلسفی جهان اسلام است، رویکرد فلسفه اسلامی به هنر، بنیادی ترین سوال ناگزیری بود که دیر یا زود در معرض دید طراحان قرار می گرفت. همزمان، مدون ترین تئوری هایی که ظرف صد سال گذشته از سوی سنت گرایان در مورد هنر اسلامی ذکر شده بود مورد نقد جدی برخی استادان دانشگاه هاروارد واقع شد (من جمله «گلرو نجیب اوغلو » و جدیدتر از او «اولیور لیمن » در کتاب
Aesthetics Islamic ). در این صورت، ضرورت رجوع به منابع حکمی و فلسفی جهان اسلام در استخراج نظریه های هنری و کشف موضع فلسفه اسلامی در مورد هنر به شدت احساس می شد. این مقاله قصد دارد به این سوال و سوالاتی از جنس آن پاسخ گوید: موضع فلسفه اسلامی نسبت به هنر چیست؟ آیا در طول تاریخ فلسفه اسلامی، موضوعی تحت عنوان هنر (هنر به ماهو هنر، نه موسیقی به عنوان جزئی از فلسفه وسطی) موضوع مورد تامل فلسفه اسلامی بوده است؟ اگر نه، چرا؟ و اگر بوده در این صورت نتایج و دریافت ها چیست؟
The relation between Islamic philosophy and art، on the one hand، is the most important and fundamental problem، and on the other hand one of the most complex issues in the realm of philosophy of art in Iran. In past 20 years، several books of art thinkers in Western philosophy have been translated into Persian and made passion for research and study on art philosophy. But after a while، an important question in the design of the courses has become evident: are Western theories to be used for expressing non-Western philosophies of art? Put otherwise، can Islamic art be discussed and analyzed using Western theories? Some has had doubts about this، and for this reason، discussions on the subject of Islamic philosophy toward art have commenced. Since then، traditionalists’ opinions on Islamic art have been widely and seriously criticized، especially by some professors at Harvard University. Hence، this paper tries to tackle the following questions: What is the viewpoint of Islamic philosophy toward art? And، what thoughts، if any، have Muslim philosophers had to offer on art in the course of the history of Islamic philosophy.