خلاصه ماشینی:
"محمدجواد محبت (به تصویر صفحه مراجعه شود) به یاد تو هر آنچه که دارم به پای تو ریزم به یاد تو خوابم به یاد تو خیزم نه فرصت امروز،نه مهلت فردا نه مانده گزیرم،نه پای گریزم رضا برضائک،رضا بقضائک اگر چه بسوزی به آتش تیزم زخواهش نفسم،زطالع نحسم چنین که به حبسم،کجا بگریزم؟ چو غرق گناهم،چو نامه سیاهم چرا زنگاهم ستاره نریزم زلطف تو باشد به مصر غزلها چو یوسف کنعان اگر که عزیزم امیرعلی مصد دی حیرت ان کران همه عالم بر آب میرقصد این،زمان،قمر و آفتاب میرقصد آستان فنا در عبور جاری مرگ صور ما چو حبابی بر آب میرقصد ایب بادیه گردم به وادی حیرت در کویر به شوق سراب میرقصد بال خونی آن قوی عاشقی نازم در تهاجم شط با شتاب میرقصد رمیده به کوچیدن پرستوها خوم فاجعه را در شراب میرقصد کند آتش آن شهسوار،سرکش باد خون به چکمهء او در رکاب میرقصد محمدرضا قنبری (به تصویر صفحه مراجعه شود) سرچشمهء اخلاص دولت خورشید در چشم تو احیا میشود در دلت سرچشمهء اخلاص پیدا میشود غنچههای مهر در این خشکسال عاطفت در تبسمهای زیبایت شکوفا میشود عشق،امید،اشتیاق،ایثار،شور زندگی با کلام ناب و گیرای تو معنا میشود دستهایت گرم تقسیم محبت بین ماست ای که در هر سینهای مهر تو پیدا میشود خوابهایم،بستر کابوسهای وحشتم با تو هر شب زورق زیبای رؤیا میشود من همان بیمایهام،این شعر ناب از من که نیست طبع من با عشق پرشور تو گویا میشود حمیدرضا شکارسری زخمهای نورانی از جمع کوفیان تنها یتیمان گرسنهای را دوست میدارم که کاسههای شیرشان را آنشب به خانهء علی ع میبردند دردا که دیر بود..."