خلاصه ماشینی:
"اگر شمال ایران حد اقل برای دفاع از اعتبار و حیثیت شوروی بعنوان یک قدرت بزرگ ارزشی نداشت، پس چرا شوروی نیروی خود را بر سر آن صرف کرد و گرفتاری بالقوهای به وجود آورد؟ از سوی دیگر،اگر استالین خطر یک ایران تحت سلطهء آمریکا- انگلیس را مورد توجه قرار داده و آن را آنقدر جدی میدانست که در آذربایجان و کردستان دست به مداخله بزند،پس چه چیزی در سال 1946 دگرگون گردید که وی را مطمئن ساخت عقبنشینیاش بیخطر است؟ ایران با اعطای امتیاز نفت به شوروی موافقت کرده بود.
حزب توده به هوادارانش که اساسا به خیابانها آمده بودند تا به ملتگرایان مخالف توطئهء شاه بپیوندند دستور داد خیابانها را ترک گویند،و این در حالی بود که وقایع خشنونتبار توسط عوامل آمریکا که برای تحریک مردم فعالیت میکردند دامن زده میشد و بهانهای برای دست به کار شدن زاهدی فراهم میآورد.
و اگر قدرت آمریکا موجب هراس یا بازدارندگی شوروی بود،چرا مسکو توان نظامی ایران را با کمک و فروشهای نظامی تقویت میکرد؟جواب این پرسشها بسی پیچیدهتر و دشوارتر از آن است که بتوانیم در اینجا بیان کنم ولی پیچیدگی سیاست ایرانیها و نیز ظهور استراتژی برژنف برای تنشزدایی،باید به وجه خاص در این زمینه مورد توجه قرار گیرد.
توافقهای مستقیم او با مسکو همراه با سیاستهای منطقهای مبتنی بر نمایش قدرت شاه(که او را از مشارکت در هرگونه مبارزهء آمریکا بر ضد شوروی باز میداشت)ممکن است مسکو را متقاعد کرده باشد که از نظر استراتژیکی جای نگرانی زیادی وجود ندارد و فایدهء معامله با دیکتاتور احتمالا با ثبات،کم نیست این نکته در هیچ مورد بیش از واکنشهای مسکو در قبال بازیهای خونین شاه در کردستان عراق مشهود نبود."