خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد تأخیر یکصد سالهء فرانسه رویبردار دموکراسی،در خشونت این انقلاب بیتأثیر نبوده است؛زیرا فرآیند مشارکت که پس از ایجاد دولت مطلقه دومین گام در جهت توسعهء سیاسی محسوب میشود،با تاخیر و بدون زمینهء قبلی صورت گرفت و در این فاصله نیروهای دو طرف دعوا یعنی هیئت حاکمه و مردم متراکمتر و پرتوانتر برای برخوردی شده بودند که سرنوشت آن بر اساس تاریخ اروپای غربی از قبل به نفع مردم رقم خورده بود.
دو حزب اول که سر در جیب ایدئولوژیهای ناکجا آباد خویش فرو برده و بعضا کمر به خدمت بیگانه بسته بودند،حق نعمت و حرمت به جای نیاوردند و با دوگل سر سازگاری پیدا نکردند،زیرا در آن صورت میبایست منافع کل کشور را بر منافع گروهی مقدم بدارند و این در جوهرهء آنها نبود؛ بخصوص حزب کمونیست فرانسه که طبق دستور حزب کمونیست شوروی نه تنها با دوگل،که با هر حکومت ملی سر کارشکنی داشت.
گروههایی که ماهیتا به دیکتاتوری گرایش دارند،مثل حزب کمونیست که به دنبال دیکتاتوری پرولتاریاست یا گروههای فاشیست که به چماق علاقهء بیشتری دارند تا به رأی،بیشتر به فحاشی و ارسال نامههای تهدیدآمیز متوسل میشوند تا به دیالوگ و گتفگو،چگونه باید مجاز به استفاده از فضای دموکراسی باشند؟مگر هیتلر یا استالین چگونه به قدرت رسیدند؟ نازیها با استفاده از فضای دموکراتیک جمهوری و ایمار،وعیدهای دروغ،بهرهگیری از بحرانهای اقتصادی که عقل مردم را در گرو معاششان قرار میداد در یک لحظه قدرت را قبضه و سپس بلائی بر مردم نازل کردند که تاریخ به خود ندیده بود."