خلاصه ماشینی:
"عمل عقلایی به معنی این است که افراد برای بدیلهای ممکن محاسبات هزینه-فایدهء انجام میدهند و چون در پی به حداکثر رساندن مطلوبیت هستند از میان بدیلهای مختلف بدیلی را انتخاب میکنند که بالاترین سطح رضایت ذهنی را به آنها دهد.
لیبرالها عقیده دارند که دولت به همان شکلی که اقتصاد داخل را اداره میکند باید روابط اقتصادی با خارج را نیز اداره کند؛یعنی باید قواعد و مقررات لازم را که غالبا رژیم بینالمللی خوانده میشود برای ادارهء مبادلات بین پولهای ملی مختلف وضع و تضمین کند که هیچ کشور یا گروه داخلی از رقابت بینالمللی غیر منصفانه زیان نبرد.
سوم،مارکسیستها فرض میکنند که اساس اقتصاد سرمایهداری،استثمار کارگران به وسیلهء قدم اول برای مطالعهء اقتصاد سیاسی بینالملل درک فرضیات هر یک از سه دیدگاه لیبرالیسم، مارکسیسم و واقعگرایی است.
سومین فرض بالا مارکس را به این باور کشاند که اقتصاد سیاسی ضرورتا تضاد برانگیز است زیرا رابطهء بین سرمایه و کارگران رابطهای ستیز برانگیز میباشد.
با رشد شرکتهای چند ملیتی و تجلی بازارهای ادغام شدهء مالی جهان،به نظر میرسد که افزایش تحرک بینالمللی سرمایه قدرت سیاسی و اقتصادی کارگران را کاهش داده است.
مسئلهء اصلی در اینجا مکانیسم استثمار است:آیا این مکانیسم از طریق شرکتهای چند ملیتی،سازمانها و بازارهای مالی بینالمللی یا تجارت عمل میکند و آیا استراتژی مناسب برای برانگیختن رشد مستقل و توسعهء اقتصادی در کشورهای پیرامون کدام است؟ مارکسیستها در مقایسه با لیبرالها فرضیات متفاوتی را مبنا قرار میدهند و به نتایج بسیار متفاوتی هم میرسند.
بنابراین حمایت تجاری که ممکن است درآمد کشور را با محدود ساختن بازار کاهش دهد شاید برای افزایش قدرت سیاسی کشور پیگیری شود."