خلاصه ماشینی:
"البته این حکمی است که شامل خوانندهای که کاملا با عرفان اسلامی آشنایی داشته باشد نمیشود، زیرا او بخوبی میفهمد که در جلد اول،دون خوان سعی کرده که کاستاندای گریزپا را به دام اندازد،و او را در واقع مجبور به تزکیهء نفس کند،به همین دلیل به کاستاندا میگوید ناوالیسم(ج 1،ص 07)برای مردان جوان ماجراجو مفید است[یعنی خود کاستاندا]و یا میگوید(ص 37):من مردی را با یک ضربهء آهستهء بازویم کشتم.
85 اشعار شیخ محمود شبستری نیز در این مورد راهگشاست: چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست وجودش اندرین عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نیاید درختی گردد او از آب و از خاک که شاخش بگذرد از هفتم افلاک95 و مولانا تحقیقا بر همین معنی بود نه دربارهء عارف گفت: هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچهایم *** قصدم این بود که در مورد مباحثی مانند مرگ،عادات خود را ترک کردن،مسئولیت اعمال خود را پذیرفتن، کالبد انسانی،اهمیت خود را از دست دادن،جهان اطراف فقط یک توصیف است،مشاهدهء نور یا الیاف هستی،فیوضات عقاب،و سایر مباحث ناوالیسم وارد جزئیات شوم زیرا به نحوی دقیق و در عین حال مستوفا، همهء این اصول و حتی فراتر از آن را در عرفان اسلامی بکرات مشاهده میکنیم،ولی این مقاله بیش از این اجازه نمیدهد،پس بحث را خاتمه داده و امیدوارم که انشاءالله بتوانم،چنانکه در آغاز کتاب آتش درون از سوی انتشارات فردوسی قولش داده شده است،این مبحث را طی کتابی مستقل ادامه دهم."