خلاصه ماشینی:
"در این جا نوعی از حضور طنز سیاسی را در چامههایخواجو میبینیم و نیز طرز دید و شیوۀ انتقاد و بیانش را: {Sشبی ز درد شکم بیخبر بیفتادم#چنانک جامۀ جان چاک می زدم ز المS}{Sچو آفتاب بر آمد شدم به نزد طبیب#که بهر ریش درونم بیان کند مرهمS}{Sطبیب گفت که خود را به هر طریق که هست#مجال ده به جناب خدایگان عجمS}{Sز خوان او اگرت لقمهای به دست آید#بخور که نیست دوایی جز آن به درد شکم!(1)S}و سه شعر سیاسی طنزی متفاوت که در عین حال سیمو زرخواهی خود را با مقولات دیگر فرهنگ طنز چونانتقاد،هجو،هزل،کنایه،استعاره،مدح شبیه به ذم وعکس آن و غیره در آمیخته است،توجه کنید: {Sگفت با من یکی ز فیروزان#که چه بودت ز آمدن مقصود؟!S}{Sشهر بگذاشتی و بگذشتی،#از مقامی که بود معدن جودS}{Sوامدی سوی محنتآبادی#که نباشد در او کرم موجودS}{Sاین زمان با وجود حاکم ما،#جود را نیست در زمانه موجودS}{Sسیم ویس است و شاه ما رامین#زر ایازست و میر ما محمود(2)S}{Sصاحب ما گرش کرم بودی،#مثلش اندر زمانه کم بودیS}{Sور نبودی علم به بدنامی،#فلکش شقه علم بودیS}{Sور جهان را وجود ننهادی،#مثلش این لحظه در عدم بودیS}{Sور درم را ز دست میدادی،#نام او سکه درم بودیS}{Sور عجم را به جود بگرفتی،#این زمان خسرو عجم بودیS}{Sشربتی گر به تشنگان دادی،#مشربش عین جامجم بودیS}{Sبندۀ زال زر اگر نشدی،#صد غلامش چو گستهم بودیS} {Sدرگهش قبلۀ عجم گشتی#حرمش کعبۀ امم بودیS}{Sملکش اضعف العباد شدی#فلکش اصغر الخدم بودیS}{Sکاشکی گر نداشتی قدمی،#سخنش در خور قدم بودیS}{Sیا چو بیتالحرم شدی حرمش#بندهاش محرم حرم بودیS}{Sدر گهر گر نداشتی خللی،#دل و دستش چو کان و یم بودیS}{Sور نبودی به حکم خود مغرور،#بر همه خسروان حکم بودیS}{Sجمله بر سر خطش نهادندی،#گر سیهرو نه چون قلم بودیS}{Sبنده گر زو نداشتی طعمی،#پیش او نیز محترم بودیS}{Sغم بیچارگان اگر خوردی،#زین همه عیبها چه غم بودی؟S}{Sهمه دارد کمال و فضل و هنر،#ای دریغا،گرش کرم بودی؟!(3)S}و نیز: {Sکافی دولت و دین میر ابوبکر که نیست،#در جهانت به معالی و کمالات نظیرS}{Sچه دهم شرح مقادیر عطای تو که نیست،#با ایادی گفت حاصل کان عشر عشیر؟S}{Sبگشا دست جوانمردی و با همچو منی،#فکر امسال به یکباره برون کن ز ضمیرS}{Sبلبل طبع من آن به که به بستان سخن،#سبق مدح تو تکرار کند گاه صفیرS}{Sمن همانم که اگر در قلم آرم بیتی،#چون قلم سر بنهد بر خط من تیر دبیرS}{Sقطعه گیران ضمیرم چو زه آرند کمان،#صف گردنکش گردون بشکافند به تیرS}{Sشمسه خاطر من چون بدرخشد منیر#برود آب ز سرچشمۀ خورشید منیرS}{Sتو بدین خواجگی وز میری خود غره مشو#که نه آنم که تصور کنم از خواجه و میرS}{Sمن که سرپنجۀ شیران به سخن در شکنم،#همه دانند که نبود غمم از خرسی پیر(4)S}چنانکه بر شمردهام در اشعار یاد شده عناصر دیگرقلمرو طنز آمده و در عین حال موضوعات اخلاقی و جدیهم حضور استواری دارد."