چکیده:
در این پژوهش، عنصرروایی زمان با بهره گیری از آرای ژرارد ژنت در نمونه ای از داستان های کوتاه دفاع مقدس مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش آغازین مقاله با طرح مسئله و اشاره ای موجز به پیشینه نگرش اندیشمندان به مقوله زمان، موضوع زمانمندی روایت و نگرش ژنت به آن، با سه مبحث نظم، تداوم و بسامد نشان داده شد. در بخش دوم نیز کاربرد عنصر روایی زمان در داستان کوتاه «انتظار در ایستگاه راه آهن»، نوشته جواد افهمی از مجموعه سوم داستان های کوتاه یوسف، نقد و بررسی شده است. تحلیل این داستان بر پایه نظریه ژرارد ژنت با کاربرد چهار شیوه روابط زمانمند روایت شامل روایت گذشته نگر، آینده نگر، لحظه به لحظه و روایت همزمان نشان می دهد که نویسنده با به کار گیری هدفمند عناصر داستان و ایجاد جریان سیال زمان، مرز میان گذشته و حال را با تداعی های راوی می شکند. با کاربرد الگوی زمانمندی روایت ژنت، به عنوان شیوه ای از خوانش داستان برای دستیابی به دستور زبان مشترک، می توان کاربرد تکنیک های جدید داستان نویسی را به منظور شناسایی جایگاه داستان نویسی معاصر ایران مورد ارزیابی قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"در چنین زمانی،زمان روایت اززمان داستان کمتر است؛3-درنگ )esuaP( :نویسنده برای توصیف برخیرویدادها،از توصیف بهره میجوید در این زمان،روایت در جریان و زمانداستان ساکن است؛4-حذف )sispillE( :مخاطب با قرار دادن زمان گاهشماریرویدادها در کنار همدیگر،میتواند متوجه شود که نویسنده برخی از رویدادها راحذف کرده است.
همهچیز،سیر طبیعی وقوع رویدادها را نشان میدهد اما راوی با شکافی موقت در روایتکه ژنت آن را زمانپریشی گذشتهنگر نام مینهد،اطلاعاتی را به روایت گیرمیدهد که در ادامۀ داستان تاپیرگذار است.
در اینجاست که شکست تصورات راوی نشان دادهمیشود زیرا وی از قول یک نظافتچی که در طول داستان به ملاقات پیرزن آمدهبود،میشنود که انتظار وی برای آمدن فرزندش سالهاست که اتفاق میافتد اماپیرزن صبور و امیدوار،هر روز به ایستگاه میآید تا شاید فرزندش را در بینمسافران قطار بیابد.
راوی در این بخش،با توصیف رخدادهایی که در ایستگاهقطار مشاهده میکند،حس تعلیق و پیشبینی نخست داستان را نشان میدهد؛آنجا که از ترس خود دربارۀ نیامدن منوچهر میگوید و از دلشورهای که بابتنرسیدن پیامکی از وی دارد،زمینهساز بروز حادثهای در ایستگاه قطار است: دستگیره را رها میکنم و کف دستم را که سر شده است،میخارانم.
راوی فکر نمیکرد که انتظار پیرزن برای بازگشت پسریاست که سالهاست در جنگ مفقودالاثر شده است اما پیرزن مرگ او را باورنمیکند؛بنابراین،برای ورود او لحظهشماری میکند و مشتاقانه در بین مسافرانقطارها در جستجوی فرزند خویش است اما وقتی این لحظۀ توأم با مکاشفه به قولجویس،«روحش،جوهرش،از لباس ظاهرش جست میزند به سوی ما»(همان)،همۀ مرزها شکافته میشود تا شکافی در زمان به وجود آید که همیشگی وتاثیرگذار باشد."