چکیده:
هرمنوتیک را میتوان با عنوان فشرده «دانش تفسیر متون» معرفی نمود. علم هرمنوتیک برای رشتههایی که با متون دینی سروکار دارند، اهمیت بسزایی دارد.
در این مقاله ابتدا با تعریفی اجمالی از هرمنوتیک، به تأثیر آن بر فهم متون دینی اشاره شده، با تبیین نظریه مؤلفمداری، مفسرمداری و متنمداری، هدف از تفسیر متون دینی، درک قصد و مراد جدی صاحب سخن دانسته شد؛ یعنی تفسیر متن دینی، مؤلفمدار است. از طرفی، تفسیر متن دینی، متنمحور نیز هست؛ یعنی از مجرای متن به دنبال درک مراد مؤلف میگردد؛ بدین معنا که مراجعه به متن و ساختار زبانی، پلی است برای رسیدن به قصد و نیت مؤلف. تفسیر متن دینی نه آن چنان «متن محور» است که مؤلف را نادیده بگیرد و نه آن چنان مؤلف محور است که به جای آغاز از متن، با روانشناسیگروی، مستقیما به دنبال جغرافیای فکری و فرهنگی و اجتماعی مؤلف باشد. این مقاله نظریه مفسرمداری که ذهنیت و پیشداوریهای مفسر (تفسیر به رأی) را در فهم متون دخالت میدهد، صحیح ندانسته و برای متن، معنایی نهایی قایل است و اختلافات علما در دین به نحو موجبه جزئیه را میپذیرد، نه به نحو موجبه کلیه.
خلاصه ماشینی:
"ب) اینکه گفتهاند معرفت دینی در صورت صحت و کامل بودن آن با اصل دین تغایر دارد و مثلا وجوب نماز در فقه یا اعتقاد به وجود خدا، چون معرفت بشری است، هرچند صحیح و کامل باشد، خود دین نیست، از ادعاهای عجیب و غیرمدلل آنهاست که وجه آن را باید به حساب تفسیرناپذیری متن گذاشت؛ اما ادعای نزول شریعت و اسلام به تعداد فهمهای صحیح از شریعت، از عدم دقت در نظریه «مخطئه» و خلط آن با «تصویب اشاعره» خبر میدهد؛ چون مطابق رأی «مخطئه» رأی و تفسیر صحیح شریعت کاشف مطابقت تفسیر (مقام اثبات) با واقع (مقام ثبوت) است؛ یعنی مفسر توانسته است از سنگلاخهای فهم بشری گذر کند و خود را به سرچشمه دین برساند و از آن سیراب گردد، نه این که با فهم صحیح خود، خداوند آیین دیگری بر او نازل کرده است؛ چرا که آن ادعا را نه احدی مطرح کرده است و نه با فهم صحیح از شریعت تناسب دارد که ظاهر و بلکه نص به دنبال یک شریعت ناب و سوق دادن فهم به سوی آن است.
اهم تأثیرات هرمنوتیک هایدگر و گادامر در حوزه تفکر دینی1) امکان قرائتهای مختلف از متون دینی: تفسیر دینی امتزاج افق ذهنی مفسر با افق معنایی متن است و چون افقهای ذهنی مفسران متعدد و متفاوت است، تفسیرها نیز متفاوت میشوند و هیچ معیاری برای تشخیص برتری یک تفسیر بر تفسیر دیگر وجود ندارد؛ بنابراین، دخالت ذهنیت مفسر در فهم، نه امری مذموم، بلکه شرط وجودی حصول فهم و واقعیتی اجتنابناپذیر است که باید آن را پذیرفت."